ویرگول
ورودثبت نام
Whoknows
Whoknows
Whoknows
Whoknows
خواندن ۲ دقیقه·۹ ماه پیش

من:]

اینکه چرا انقد یهویی تصمیم گرفتم یهویی بنویسم رو نمیدونم ولی دوست دارم از خودم بگم

من کسی بودم که بچگی پر از شیطنت و خاصی رو گذرونده بود

تقریبا هر کاری که گه از یه بچه شیطون انتظار میره مثل بازی کردن فوتبال با پسرای محل و گاهی سربه سر همسایه ها گذاشتن و رییس دار و دسته بودن و...

میتونم بگم به معنای واقعی دوران جالب و پر هیجانی رو گذروندم

تا وقتی که وارد دوران راهنمایی شدم تقریبا همه چیز فرق کرده بود و منی که اصلا توی خونه بند نمیشدم و تا از دبستان میرسیدم توی کوچه و مشغول بازی و سربه هوایی خودم بودم انگار سرم به سنگ خورده بود

رویا های بزرگی که شاید میشد گفت از جنس بزرگ بودن به سرم زد و به این رسیدم که میخوام زندگی متفاوتی داشته باشم

دوست داشتم خیلی چیزا و تجربه کنم و به کم قانع نمیشدم از همون حوالی بود که

مسیری رو شروع کردم که خیلی از همسنام و حتی بزرگترها هم به ذهنشونم نمیرسید

باید تغییر میگردم برای اینکه از خیلیا متفاوت تر باشم

و مسیرطولانی ای رو شروع کردم که هنوز هم ادامه داره

حالا دیگه دوران مدرسه رفتنم هم تموم شده و فصل جدیدی از زندگی برام شروع شده

اما هنوز پای اون تصمیم قدیمیم هستم

هیچوقت نمیخواستم به کم قانع بشم سقف آرزوهام از آسمون شهر هم بلندتر بوده

گاهی خسته میشم و یه خودم میگم یعنی واقعا ارزششو داشت و داره؟ گاهی دلم میخواد بزنم زیر همه چی و بگم بیخیال منم دلم میخواد مثل بقیه باشم...

اما هرسری یه حسی بهم اجازه نمیده

حسی که هرروز این رو بهم یاداوری میکنه که از عادی بودن متنفرم

باورش دارم این حسو و اینکه میتونم

نه فقط من

هر کسی که جرعت فکر کردن و حرکت کردن توی مسیرشو داره بالاخره به مقصدش میرسه:]


شروعتصمیمزندگیداستان منتغییر
۷
۰
Whoknows
Whoknows
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید