آدم گاهی تماشاچیِ زندگیعه گاهی هم دست زندگی رو میگیره و باهاش پیش میاد.
توی هر دو حالت، دیدگاههای مختلفی رو داری که ارزشمندن.
تماشاچی که باشی میبینی بقیه چجوری زندگی میکنن. زندگی چجوری میگذره. چجوری زمین میزنه و پاش رو میذاره رو جسد اون آدمِ زنده و از روش رد میشه یا چجوری دست یکی رو میگیره و بلندش میکنه؛ زانوهاش رو میبوسه و بقیه راه کولش میکنه.
وقتی دستش رو میگیری و ادامه راه رو قدم به قدم باهاش جلو میای چیزهایی میبینی و میشنوی و حس میکنی که شاید اگر میدونستی همون جا که نشسته بودی به تماشا میشینی و دیگه بلند نمیشی. اما خب ذات آدمیزاد به یه جا نشستن نیست. به ریشه انداختن هم نیست حتی اگر راکد شده باشه.
گاهی اینی که راکد شده تو نیستی بلکه محیط اطرافته. این حتی از وقتی که تو خودت راکد شدی هم سختتره.
تو مودی به سر میبرم که اگر دستم بود با اکثریت آدمها قطع ارتباط میکردم و عدهی محدودی رو که الانم دارمشون کنار خودم نگه میداشتم. انقدر این عده رو دوست دارم که کوچکترین دردی که رو که حس میکنن حس میکنم.
اکثر آدمها نفرتانگیزن!
شاید به چشم بیاد! اما فقط به چشم آدمهایی میاد که مدتهاست من رو میشناسن. من واقعا حساسم. من بیشتر از هر چیزی تو دنیا به نوع نگاه و کلماتِ که حساسم. من سقوط آدمها رو با کلمات دیدم.
بلند داد زدم که باشه مشکل از منه! من توانایی درکِ این موجودات ابله رو ندارم! کاراشون حماقته. اصلا شبیه یه انسان زندگی میکنن؟ به خدا قسم که نه. انگار مغزِ پوسیدهی وزغ رو گذاشتن تو سر اینا!
بهش میگم حس میکنم اون هست اما من دیگه هیچوقت نمیبینمش. حسش میکنم اما دیگه هیچوقت نمیتونم بغلش کنم. نمیتونم گونههای قشنگش رو که وقتی میخنده یا موقع خجالت سرخ میشن رو ببوسم. میدونم هست اما نه دیگه برای من... میگه به این حسم میگن دلتنگی.
اون هیچوقت ناامیدم نمیکنه! مگه میشه یه آدم انقدر غیرقابل پیشبینی و دوست داشتنی باشه؟ کاش اما ناراحتم نکنه...
قبلا میخواستم که آدما من رو بفهمن الان اما فقط میخوام که آدم باشن!
"جدی جدی حس کردم یه خنجر تو دلم فرو رفته اما داشتم میخندیدم و شوخی میکردم! باورت نمیشه اما سنگین بودنش رو هم حتی حس میکردم!"
اسم اون درخت رو گذاشتیم -دار- و خیلی جدی داشتیم داستان میساختیم که اگر ماورایی باشه چه اتفاقی میوفته!
من از حشرات متنفرم حتی اگر پروانه باشه!
-باشه ولی اگر شیشه پایین باشه که مار نمیتونه بیاد تو ماشین!
(با تعجب) -ینی واقعا نمیدونی؟
(با ترس و بغض) -این ینی میتونه؟
واقعا که آدمها انقضا دارن.
من هر لحظه بهت فکر میکنم!
"تو خوبی! حتی گاهی اگر نخوای هم هستی! چون خودتی. این خودت بودنه که باعث میشه نتونی با خیلیا کنار بیای"
-فیلمه رو دیدی نه؟
-وقتی میدونی ناراحت میشم چرا نشونم میدی؟
-چون میدونستم فقط تو ناراحت میشی.
از لحاظ روحی نیاز به نوشتههاش دارم.