تو این متن قراره یه خاطره یه دل نوشته در مورد درخت که با اون خاطره داریم یا متنی که حالمون را خوب کند بنویسیم یدفعه یادم به اون داستان دو کاج که تو کتاب فارسی دبستان خوندیم افتاد اگه یادتون بیاد وقتی که باد میومد یکی از درختان روی درخت دیگه افتاد و از اون خواست یکم تحمل کنه تا ریشه هاش جون بگیره و سر پا بشه ولی اون درخت یه تکونی داد و درخت دیگه روی سیم تلفن افتاد و ماموران مخابرات اومدن و کاجی را که افتاده بود قطع کرن و کاج نارفیق را هم بخاطر اینکه حادثه تکرار نشه قطع کردن.
چند سالی هست که داستان دو کاج را از کتاب فارسی حذف کردن ولی به لطف شاعر عزیزمون آقای محبت شعر و داستان به این زیبای سرود شد .
این بار هم یکی از کاجها در یک روز طوفانی به خود میلرزد و روی دیگری میافتد و از او میخواهد چند روزی تحملش کند تا ریشههایش ترمیم شوند و کاج همسایه با نرمی و با آغوش باز دوست آسیب دیده خود را تحمل میکند و به او میگوید که دوستی خود را با او از یاد نمیبرد چرا که ای بسا این حادثه روزی برای او هم پیش بیاید. کاج آسیب دیده به یاری دوستش پس از چند روز بهبود مییابد و ریشههایش التیام مییابند. هر دو با هم میوه میدهند، میوهها خشک میشوند و به زمین میریزند و از ریزش تخم میوهها، کاجهای دیگری سر از خاک بلند میکنند.
((ما و بچه های ما نتیجه میگیریم با نوشتن یک داستان زیبا هم میشه درخت کاشت میشه مهربون بود میشه کینه ها را دور ریخت ))