ویرگول
ورودثبت نام
Arta?️‍?
Arta?️‍?35.699738,51.338060✌️
Arta?️‍?
Arta?️‍?
خواندن ۱ دقیقه·۶ ماه پیش

امروز

امروز به گل آفتاب گردونی که گرفتم مدام نگاه میکنم،

صورتم داغ میشه و احساساتم از چشمام میزنه بیرون.

حس میکنم برقی رو که میاد و میره.

این بین یادم میاد الهه، و هر زن دیگه ای که قربانی مردسالاری شده و الان مرده هم میتونست خوشحال باشه.

خشم از هرچی مرد و زن حامی این قتل و قاتله میاد بالا....

چشمم دوباره به اون دایره ی زرد لطیف میفته

گرم میشم،

زندگی میتونست برای همه هم این روزای قشنگ رو داشته باشه،

حس گناه اینکه من هنوز زندم و اونا نه ناراحتم میکنه،

نیکا و مهسا میان توی ذهنم،

عکس مهرشاد پشت گوشیم غمزده نگام میکنه،

توی زمان قفل شده،

جلو نمیاد،

همونجا مونده،

باد آروم از پنجره وارد اتاق میشه، بین وسایل و انگشتای پاهام،

موهایی که مثل لونه ی کلاغ جای پایین افتادن، فقط بالا می‌مونن

می‌پیچه ،

مامان برای بار هزارم یکمی غمگین میگه :

برای هرکسی که نمیتونی کمکش کنی، کنارش بمونی، یا حس میکنی فعلا راهی برای همراهی کردن توی زندگیش نداری که آسوده تر بگذره زمان،

دعا کن قوی باشه و به بهترین ها برسه...

سرمو تکون میدم ،

جزوه ی 60 و خورده صفحه ای تاریخ انیمنشن بهم لبخند میزنه،

قیافه استاد میاد توی ذهنم،

نفس عمیقی میکشم و میرم که بخوابم....

۶
۴
Arta?️‍?
Arta?️‍?
35.699738,51.338060✌️
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید