های !
اومدم چرت و پرت بگم باز^_^
امروز یاد یه خاطره چرت افتادم
من کلا از بچگی تقریبا از چیزی نمی ترسیدم ،تقریبا! همیشه تو ذهنم این بود که خب اگه بترسم دنیا مزخرف تر میشه چون هیجان و خنده بعد از بلایی که سر خودم اوردمو از دست میدم ... پس بهتره نترسم ولی از آینده می ترسم از کَندُفیل میترسم بعضی وقتا هم که توهم میزنم هم از تاریکی هم از نور می ترسم تو نور سایه هست و تو تاریکی صدا بعضی وقتا از اجتماع و آدما ...
تاحالا ننوشته بودمشون الان که نوشتم فک کنم اونقدرام کم نیستن ولی خب نمیتونم به القابم ترسو رو اضافه کنم
او راستی احتمالا خیلیا نمیدونن کَندُفیل چیه
این قیافه کصکششه شبیه ماره ولی مار نیست خیلی چندشه تو بدنش سم هست و یه جا می خوابه بدنش باز میشه و مثل گل ونوس حشرات بخاطر بوی سمش بهش جذب میشن و توی بدنش کشته میشن و بعد بدنشو میبنده واسه ی انسان کشنده نیست ولی زخم و التهاب و ... به انسان یا موجودات بزرگ حمله نمیکنه هیچ وقت ولی خب
حالا من این موجود کونیو از کجا میشناسم که بخوام بترسم ازش ؟
وقتی بچه بودم حدودا ۵ یا ۶ سالگیم یه مدت زیادی رفته بودیم یه روستا طوری تو شمال و اونجا ازینا زیاد بود مار واقعیم حتی بود ولی کم بودن من کلا دو سه بار مار واقعی دیدم اونجا ولی کندفیل همه جا ریخته بود اولاش ازش نمی ترسیدم چوم میدونستم بهم حمله نمیکنه و آسیب نمی زنه ولی بعد یه مدت باهاش اذیتم میکردن و چند بار خورد به دست و پام و دهنم صاف شد و از اون موقه خیلی ازش می ترسم
البته چند ساله که ندیدمش خداروشکر احتمالا اگه ببینمش گریه میکنم
چرت و پرت امروز به پایان رسیدد ^_^