سوسن دادخواه
سوسن دادخواه
خواندن ۲ دقیقه·۱ سال پیش

آق بزرگِ شمسی خانوم

تعارف که نداریم. بیمه‌ای جماعت حرف حسابش اینه: پول بده! اگه افتادی تو چاه، تمیز و نظیف می‌کشمت بالا! خاک و خلتم می‌تکونم. قربونتم می‌رم. منتها اون وسطا که وقت زمستونت نبود هم باس واریز کنی تا به یادت باشم.

بله پس چی؟ عشق عاشقیه مگه؟!

این میشه که بخوای و نخوای، به چاله چوله‌های زندگیت فکر می‌کنی. مثلا اگه یه نیش -ترمز رفتی سرخیابون ماست بگیری، دیدی وانتیه، مالیده رفته! اگه آشپرخونت آتیش گرفت و همه ذخایر ارزیت توی دبه برنج جاساز شده بود! اگه وانتیه دوباره دنده عقب برگشت که بگه: نامرد، چرا غیبت میکنی، من نبودم‌که، و یهو ناغافل از روت رد شه! اگه اشتباها بردنت بیمارستان دایی نامزدت و دیدی توی جیبت کک هم نداری! دبه برنج هم که... بله.

خب اینا همه روی خوش قضیس. بدترهاشو می‌سپاریم به تبلیغات رسانه‌ای. این شد که من داشتم فکر می‌کردم حالا که بیمه درد و بلام، نصفه و نیمه به‌راهه، اگه یه ماشین زمان داشتم و به گذشته برمی‌گشتم، کدوم حادثه رو بیمه می‌کردم. اصلا بیا خاطراتمونو بار بزنیم پشت همین وانته و بریم به گذشته‌ها. هییی. حوض ماهی، نور ماه، چیک چیکای پسته‌ها، آسمون روی بوم...

الان من با وانت زمان دارم کوچه پس‌کوچه‌های گذشته رو دید می‌زنم. اصلا قدرت عجیبی در چرخ چرخم حس می‌‌‌کنم. هیچی بهم کارساز نیست. هن و هون و هن و هون.

عه‌عه، اونجا رو. شمسی خانوم معروف به شراره. همسایه سه کوچه پشتی. جبهه رو نیگاه! تا اینجاهام پیشروی کرده! من یادمه پونزده سال پیش، از همون سه کوچه پشتی تا مرز کوچه بغلی که خونه آق پرویز هتل‌دار بود، جنگ جهانی سوم راه افتاد. یه طرف، شمسی خانومو خواهران، یک طرف، متفقین مراسم کفن و دفن (فرشادکبابی، اسمال آقا چاییچی، آق پرویز هتل‌دار، بامیه خانوم سرآشپز و صمد سنگی). اما ای کاش می‌شد این آب رفته رو بیمه کرد و به جوی برگردوند.

قضیه اینجا بود که آق بزرگِ شمسی خانوم پس از یک عمر تلاش صادقانه و دو سال زندگی نباتی، در سن 71سالگی به رحمت خدا رفت و بیمه عمرش که تا 70سالگی با عزراییل قرار داد داشت، بالتبع متوفی، خرج و مخارج و تبعات فرهنگی حماسی این واقعه رو گردن نگرفت. این شد که حق بیمه پرید، حساب کتاب شمسی خانم با متفقین به هم خورد و دیگه نگم بقیشو...

اصلا اشتهام واسه نوشتن کور شد. خلاصه ما در این لحظه از موشکافی در گذشته و ای کاش‌های خود دست می‌کشیم. اما اگه راه داشت این بیمه عمرو همون موقع واسه آق بزرگ شمسی خانوم رو به راه می‌کردیم تا این همه گیس و گیس‌کشی، چک و چک‌کشی و خون و خونریزی بعد وفات اون مرحوم راه نمیفتاد، از طرفی این عزرائیل بنده خدا هم این قدر سر یه توک پا صله‌رحم معذب نمی‌شد.

همسایه‌های قدیمی می‌گن اون محل با وجود گذر از شاخص سنی امید به زندگی، تا به امروز دیگه یه دونه فوتی هم نداشته!

#بسپرش_به_ازکی

بسپرش_به_ازکیشمسی خانومآق شمسی
دکترای روان شناسی سلامت/ کارشناسی ارشد علوم شناختی (طراحی و خلاقیت) و روان شناسی بالینی / زمینه فعالیت:هنر و ذهن/ روان درمانی/ طراحی بازی رایانه ای شناختی/فیلم کوتاه
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید