روایت کننده:هم اکنون دو نفر از افراد معرفی شده اغوا شدند و به بازی او پیوستند و دو نفر دیگر باقی مانده اند...
هارامی:یعنی شما واقعا جدی هستید!منم پولم رو از دست دادم منطقی باشید ما بیشتر مسابقات رو بردیم و با یه باخت چیزی از دست ندادیم!
دوست هارامی:ما مسابقه ی شرطی انجام میدیم چون بهمون اطمینان داده بودی که از قبل تبانی کردی،وما میبریم!
-آره توی عوضی به ما قول داده بودی،اگر اون رو هم در نظر نگیریم بازم ما به شکل سنگینی باختیم و آبرومون رفت!
هارامی:رفقا با برد مابقی بازی ها همه چی بر میگرده!ما میتونیم که ...
روایت کننده:اون ها قبل از اینکه هارامی جمله اش رو تموم کنه کتکش زدند و گفتند...
-فقط دو روز،بعد از اون خونت پای خودته!
روایت کننده:هارامی که به شدت عصبانی بود،چاقویی که توی جیبش بود رو به گردن سر دسته گروه زد و شروع به فرار کرد...
هارامی:وای!وای!وای! این چه غلطی بود کردم!
بهتره خودم تموم کنم کارمو تا اونا برسن...
روایت کننده:و حالا نوبت اوست...
شخص ناشناس:جدی؟مطمئنی یا نه؟بنظرم تو به کمک احتیاج داری!
هارامی:چی چی چی میگی!تو از اونایی؟لطفا منو دردناک
شخص ناشناس:نه ولی فکر کنم اگه من نیروی خودم رو از روشون بردارم کارتو خیلی فجيع تموم کنن.
هارامی:چی چی چی میگی!تو از اونایی؟لطفا منو دردناک :نه ولی فکر کنم اگه من نیروی خودم رو از روشون بردارم کارتو خیلی فجيع تموم کنن.ارتو خیلی فجيع تموم کنن.
هارامی:نیرو؟منظورت از نیرو چیه؟ترو خدا برش ندار!
شخص ناشناس:باشه،باشه نترس نمتونم بهت دربارش توضیح بدم چون که خب درکش نمیکنی!ولی خب میخوام ازت بپرسم واقعا میخوای بمیری؟
هارامی:آره راه دیگه ای ندارم!
شخص ناشناس:خب باید خوشحال باشی چون دلیل اینکه اینجا هستم اینه که برای تو یه راهی فراهم کنم.
هارامی:جدی!چه راهی؟
شخص ناشناس:خب تو نیروی من رو دیدی درسته؟
هارامی:آ..آره.
شخص ناشناس:بسیار خوب!من به تو یک پیشنهاد میدم اونم اینه که تو به عنوان یک ابرقهرمان یا شرور،وارد یک دنیا میشی،و اگر شش ماه زنده بمونی نفیس ترین جایزه ی دنیا رو دریافت میکنی!
روایت کننده:هارامی با اینکه قدرت اون رو دید ولی هنوز شک داشت ولی چون چاره ای نداشت،قبول کرد و انتخابش رو به اون گفت.حال فقط یک نفر باقی مانده...