dreamy
dreamy
خواندن ۲ دقیقه·۲ سال پیش

رویای شیرین

نام فیک:          #رویای_شیرین
شخصیت: ا/ت ، همه اعضا
ژانر: عاشقانه،غمگین،کمدی،دوستانه
در حال عاپ...?
نام فیک: #رویای_شیرین شخصیت: ا/ت ، همه اعضا ژانر: عاشقانه،غمگین،کمدی،دوستانه در حال عاپ...?


#رویای_شیرین
#Part1
+ا/ت: پاشو زود باش دیر شد
ا/ت:باشه الان پامیشم
+ میگم ساعت ۱۰ شده پاشوت
ا/ت: چی؟ وای بدبخت شدم که مامان واسه چی بیدارم نمیکنی آخه
+ دخترم کلی صدات کردم بیدار نشدی
ا/ت: وای من رفتم
من ا/ت هستم 17 سالمه و تو تهران زندگی میکنم البته از اون خانواده بی‌پول هاش تو آرایشگاه کار میکنم و تک فرزندم‌‌ (البته از اول اینطوری نبود)
ا/ت کجا بودی چرا اینقدر دیر اومدی باید اخراجت کنم؟
ا/ت ببخشید رییس دیشب یکم سردرد داشتم خواب موندم
_زود باش مشتری داریم
ا/ت: سلام خیلی خوش اومدید خب از دست من چه کاری برمیاد
+ عروسی خواهرمه می‌خوام ی میکاپ شیک و ساده بکنید موهامم رنگ قهوه ای کنید
ا/ت: بله حتما
از بچگی عاشق میکاپ کردن بودن و به جای عروسک وسیله های آرایشگری می‌خریدم تو ۱۵ سالگی مدرک میکاپ گرفتم و کوچیک تر از بقیه هستم تو این آرایشگاه
ا/ت: خب تموم شد چطوره؟
+ وای عالی شدم مرسی
ا/ت: خواهش میکنم
تا بعدازظهر کار کردم داشتم میمردم از خستگی ساعت ۷ بود
ا/ت: من دیگه رفتم
_برو فقط یادت نره فردا دیر نکنی
ا/ت: چشم
گوشیم زنگ خورد امیر بود ۲سال بود که باهم تورابطه ایم خیلی دوسش داشتم و قرار بود دوتایی فرار کنیم و بریم کره زندگی کنیم یکم شک داشتم که این کارو کنم یا نه ولی هنوز بهش تصمیممو نگفتم
ا/ت:سلام عزیزم خوبی
_سلام مرسی بیا کنار مغازه منتظرتم
ا/ت:چطوری
_تورو دیدم بهتر شدم
ا/ت: حیح همچنین
_چیشد تصمیم گرفتی؟
ا/ت:یکم دیگه صبر کن هنوز نمیتونم قطعی تصمیم بگیرم می‌دونی که تصمیم سختیه
_اگه نمی‌خوای بیای نمیتونم بهت اصرار کنم عزیزم ولی می‌دونی که اگه خانواده آن موقعی که اومدم خواستگاری قبولم میکردن اینقدر سختی نمی‌کشیدیم منم خانواده ام تو کره منتظرم ولی نمیتونم تنهات بزارم
ا/ت: باشه عشقم امشب بهت خبر میدم
_ تا امشب منتظرم
یکم تو خیابون ها قدم زدم بعد تاکسی گرفتم رفتم خونه صدای داد و فریاد های بابام تا بیرون میومد خدا به دادم برسه
ا/ت: سلام (علامت بابای ا.ت × علامت مامان ا.ت¥)
×کجا بودی دختره آشغال
¥تروخدا چیزی نگو
×تو خفه شو
میگم کجا بودی
ا.ت:کجا بودم سرکار بودم دارم کارایی که تو بلد نیستی انجام بدی و انجام میدم مثلا پول در آوردن
با ضربه ای که تو صورتم خورد شوری خون تو دهنم حس کردم
×دختره هرزه حیوون شدی آدمت میکنم
¥تروخدا ولش کن تروخدا
دیگه برام عادی شده بود حتی اگه زیر دست و پاش از کتک خوردن جون میدادم بهش التماس نمی‌کردم که ولم کنه به قدری کتکم‌ زد و فقط صدای داد زدنای مامانم میومد بعد اون چشمام‌ سنگین شد و سیاهی مطلق...
•_________________•
#ad_dreamy

های من دریمی هستم و رمان مینویسم
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید