خیلی از ما در طول دوره زندگی حرفه ای مون به این فکر می کنیم که خیلی خوب میشه که بتونیم کسب و کاری برای خودمون راه بندازیم یا به اصطلاح کارآفرینی کنیم. لغت کارآفرین (entrepreneur) از زبان فرانسه به انگلیسی آمده و در سانسکریت به معنای عزت نفس هست. در واقع کارآفرینی شامل عناصری هست که همه به شخص ما مرتبط و در قالب مهارتهای نرمی هست که لازمه کسبش کنیم. کارآفرینی یک هنر هست که به محور هنرمند (کارآفرین) آن شکل و مدل منحصربفردی پیدا میکنه. زیبایی اون هم به همین هست.
در این مقاله سعی کردم به زبان ساده، به بیان بیست عنصر موثر در کارآفرینی براساس تجربیات ده ساله ام در این حوزه بپردازم.
🔹️ به نظرم خلاقیت و رشدش تو آدمی یکی از مهمترین تواناییهاست که برای بهزیستی هر انسانی ضروریه. زندگی قراره جای قشنگی باشه و لازمه واسه بهتر شدنش معنای خودمون رو به زندگی اصافه کنیم.
🔹️ برای من خلاقیت سه وجه مهم داره: نوآوری ، حل مسئله ، استفاده بهتر از امکانات. بخاطر همین وجوه هست که دوست داشتم بعنوان اولین عنصر کارآفرینی در موردش صحبت کنم. عنصری که پرورشش از همون روزهای ابتدایی کودکی عملا شروع میشه.
🔹️ نوآوری شروع هر اقدام کارآفرینانه هست. یعنی من به این مشکل موجود قراره چه جواب بهتری بدم که زیستن بهتری رو واسه ذی نفعان درست کنه. نوآوری رفتن فراتر از box فعلی است. به قول معروف out of the box رفتن. دیدن مسئله از زاویه جدیده. استفاده از همه امکانات موجود و در دسترس واسه تسهیل یک مسیره.
🔹️ دخترم ۱۰ سالهاش هست و ازم میپرسه بابا این ریاضی خوندن قراره به چه درد من بخوره اگه نخوام مهندس بشم؟ 😊 سوالش درسته. اما پاسخش مهمتره: قدرت حل مسئله در زندگی. ورزیده بودن مغزمون و داشتن روش فکر حل مسئله جدای زندگی روزمره، میتونه تو یک خلق جدید هم بهمون کمک کنه. من اگه حوصله حل مسئله رو نداشته باشم. اگه روش حل مسئله و کنار هم چیدن چند واقعیت و فرضیه برای حل یک مشکل رو نداشته باشم، چطوری میتونم روزگار پر چالش کارآفرنیی رو بگذرونم؟ اگه قرار باشه از این فرایند لذت نبرم و ارزش خودم ندونمش، چطوری میتونم لذت آفرینش یک ارزش جدید رو بچشم؟ خلاقیت شاید پلی باشه بین سمت چپ و راست مغز. جایی که قراره به سمت چپ مغزمون کمک کنه که مبتکرانهتر حل مسئله کنه.

🔹️ وقتی قراره از صفر یه چیزی رو بسازیم اون هم تو یه فضای پر از ابهام، منابعمون همیشه قراره محدود باشه. همیشه از کارآفرنیان تو مسیر خلق بیزنسشون در مورد دغدغه تامین مالی و استفاده بهینه از منابع شنیدیم. پس من کارآفرین هر روز کارم مواجه با این سوالم که چطوری میتونم بسازم با این محدودیت؟ خلاقیت زاده محدودیت بوده و البته حلال اون. به نظرم یکی از درخشانترین وجوه خلاقیت دقیقا همین ساختن با حداقلهاست. یافتن راهکاری منحصربفرد با منابع موجود برای حل یه مسئله. راه حلی که قرار نیست همون اولش به ذهن برسه. در واقع کلید گزار به مرحله بعد در بیزنس همین راهکارهای منحصربفرده.
🔹️ در آخر اینکه برای پرورش کارآفرینی تو خودتون یا تیمتون باید به خلاقیت میدون بدین و به پرورشش کمک کنید. اگه تو یه سازمان دیدین چراغ خلاقیت درش خاموش شده، باید نسبت به زنده بودنش نگران باشین. سازمانی که زنده نیست، جایی واسه کارافرینی هم تو خودش نداره.
🔹️ در کارآفرینی خروج از comfort zone یک انتخاب نیست، بلکه یک باید هست! زیستن در محدوده امن و تحت کنترل حتما انتخاب یک کارآفرین نیست. در چرخه رشد، با خروج از جای امن و عبور از محدودههای ترس و یادگیری، به محدوده رشد میرسیم. جایی که خاستگاه آفرینش و ساختنه.
🔹️ مسیر رسیدن به موفقیت سرراست نیست. بالا و پایین داره، شکست و سرخوردگی داره. وقتی یک کارآفرین خودش رو در محدوده ناشناخته و جدیدی قرار میده، داره تاب آوری رو تو خودش پرورش میده. تاب آوری، این گوهر وجودی هست که قراره تو رویارویی با مسائل پیچیده بعدی به کار بیاد و راهگشایی کنه.
🔹️ هر محدوده که امروز درش هستیم بعد از مدتی میتونه تبدیل به محدوده امن بشه برامون. و دوباره تلاش برای خروج از این محدوده و تلاش برای رشد ضرورت پیدا میکنه. تلاشی که با زنجیرهای اتصال ما به محدودیتها و باورهای امروزمون مقابله میکنه و فرصت تجربه بهتری از خودمون رو ایجاد میکنه. در واقع خروج از محدوده امن، تمرین مداوم و تکرار شونده یک کارآفرین هست.
🔹️ در این زندگی پرچالش، در محیط پراسترس کسب و کار، میل عمومی برای بقا در محدوده امن مشهوده. اما اگه قراره پیشرانی در یک بیزنس به وقوع بپیونده و تپههای جدیدی فتح بشه، باید روحیه خروج از محدوده امن در سازمان تقویت بشه. توضیح چگونگی این کار از حوصله این متن خارجه. اما به این موضوع مهم میشه اشاره کرد که در تشکیل تیم مدیریت و توسعه کسب وکار مهمه در مورد میزان میل خروج از محدوده امن در افراد کاندید به عضویت در این تیم خیلی دقت بشه.

🔹️ همونطور که در دیاگرام بالا میبینید با عبور از محدوده امن، به محدوده ترس وارد میشیم. جایی که هنوز اعتماد بنفسمون واسه این گذار شکل نگرفته و اطمینان به درست بودن مسیرمون نداریم. بسیار متزلزل هستیم و آماده بازگشت به محدود امن قبلیمون هستیم. با گذر از این محدوده ترس میتونیم با اعتماد بیشتر خودمون رو در محدوده یادگیری قرار بدیم و به نبرد با چالشها بربم. شکست بخوریم و از محدودیتهای فردیمون و نقاطی که باید روش کار کنیم بیشتر مطلع بشیم. بعد از طی این مسیر هست که تازه قله نمایان در ابرهای در محدوده رشد، خودش رو بهمون قراره نشون بده.
🔹️ و در آخر باید اشاره کنم که خروج از محدوده امن با میزان ریسکپذیری رابطه مستقیمی داره. شکستن زنجیرهای زیستن در محدوده خالی از نوآوری کنونی، در گرو افزایش ریسک پذیری فرد و سازمانه. جایی که به قیمت سوخت دادن و شکست خوردن، افراد تشویق به خروج از محدوده امن بشند.
🔹️ کارآفرین سرشار از انرژی است و در حال تاختن در زمینی وسیع و حاصلخیز با چشمههای متعدد فرصت. وسوسه چشیدن طعم هر چشمه، چیزی نیست که بشه راحت ازش گذشت !
🔹️ به واقع یکی از سختترین کارهای یک کارآفرین در مسیر ساختن، تمرکز است. از طرفی یکی از اصلیترین موضوعاتی که باید بهش توجه کنه تمزکز کردن هست. تمرکز به معنای خرج کردن منابع محدود یک کارآفرین بر روی تعداد بسیار محدودی از فرصت در یک بازه زمانی مشخصه.
🔹️ توزیع تمرکز کارآفرین بر روی چندین نقطه و فرصت، شانس عمق بخشیدن و در آوردن کار رو از این فرصتها براش کم میکنه. تمرکز روی نقاط محدود هست که شانس کاویدن عمیق موضوع و خلاقیت ورزیدن توش رو بالاتر میبره. حتی گاهی اوقات بخاطر این توزیع پراکنده تمرکز، شاید جمعبندی نادرستی در مورد عدم توفیق در بهرهبرداری از یک فرصت هم براش پیش بیاره. فرصتی که شاید خودش قرار بوده یه معدن طلای جدید باشه !
🔹️ به نظرم تمرکز رابطه مستقیمی با حرکت بر خط استراتژیک کسب و کار هم داره. چرا که فرصتیابیها معمولا از تفکر بر روی نتایج مورد انتظار برای بیزنس میاد. جایی که برای خلقی نوین به برنامهریزی و مطالعه میپردازیم و نقاطی رو برای کاویدن انتخاب میکنیم. پرت شدن حواس به فرصتهای دیگهای که در حاشیه این کاویدن جلوی پامون قرار میگیره، میتونه تهدیدی جدی به خروج از مسیر تحقق اهداف اولیهمون باشه.

🔹️ شاید سوال پیش بیاد که تا کجا باید تمرکز رو یه فرصت رو ادامه داد؟ پاسخش خیلی راحت نیست. اما اگه بخوام یه جواب کوتاه بهش بدم، باید بگم تا زمانی که مطمئن بشیم چیزی از توش قرار نیست در بیاد. همونقدر که مهمه زود به این نقطه نظر در مورد کنار گذاشتن یک فرصت نرسیم، مهم هست که دیر هم بهش نرسیم. این نقطه بهینه هست که به ما برای تصمیم در تغییر نقطه تمرکزمون به امید یافتن فرصت درست میتونه کمک کنه.
🔹️ گاهی اوقات در صحبت با صاحبان بیزنس در مورد توسعه کسب وکارهاشون این رو میشنوم که هدف از کشف چشمههای جدید با هدف توسعه درآمد، در واقع تلاشی ناامیدانه برای خروج از شکست در کسب و کار فعلیشون هست. شاید این رویکرد در مواقعی بتونه راهگشا باشه، اما در اکثر موارد گویای بودجهبندی نادرست تمرکز منابع بیزنس هست. یادمون باشه، هیچوقت بیزنس قوی و پایدار بر روی اقیانوسی به عمق یک سانت ساخته نمیشه !
🔹️ برای خود من هم بعنوان کارآفرین "تمرکز درست" و پرهیز از "تنوع طلبی در نقاط تمرکز" یکی از چالشیترین موضوعات در مسیر ساختن بیزنس بوده. چالشی که برای مقابله باهاش نیاز به تمرین مداوم و حضور ذهن همیشگی داره. توفیق در مسیر ساختن، از همین تلاش برای گذشتن از چشمههای جذاب دور و اطرافمون و توجه کامل به چشمهای که انتخابش کردیم شروع میشه. تلاشی سخت اما پرثمر.
🔹️ به قول انگلیسی ها: " شیطان در جزییات هست!" . صحبت سر کلیات شاید سادهترین بخش پیادهسازی یه ایده باشه. همیشه تو لایه این کلیات موضوع سادهتر از چیزی که واقعا هست به نظر میرسه. و خوبه به اینکه چجوری پای این کلیات رو روی زمین بیاریم فکر کنیم و براش برنامهریزی کنیم
🔹️ عرصه برنامه ریزی دقیقا نقطهای هست که شما عملگرایی و واقعنگری یه کارآفرین رو میتونین محک بزنید. خیلی از افراد من جمله خود من، در شروع سفر کارآفرینی، جای کار زیادی روی این مهارت و از اون مهمتر باور کردن به اثرگذاریاش دارن
🔹️ برنامهریزی به یک کارآفرین کمک میکنه تا اندازه و شکل منابعی که احتیاج داره رو شفاف بکنه، بهش کمک میکنه استراتژیهاش رو عملیاتی پیادهسازی کنه، تاثیر دینامیک عوامل مختلف رو توی نتایج مورد پیشبینیاش در کسب و کار ببینه، توان و بازدهی جریانهای درآمدی خودش رو ترسیم بکنه، و اینکه بفهمه چقدر پول میخواد و احتمالا چقدر ریسک باید ببینه برای خودش یا سرمایهاش
🔹️ برنامهریزی به هماهنگی و درک مشترک تیم و سایر ذی نفعان کمک میکنه. برنامه توش قول داره و از همه مهمتر اینکه توی ارزیابی بعد از اجرا میشه انحراف پیش بینی و واقعیت رو سنجید و اصلاحات لازم رو توی مسیر کسب و کار ایجاد کرد.
🔹️ یک برنامه ریزی کسب و کار براساس مفروضاتی که کارآفرین در ذهن داره طراحی میشه و عملا زیست تجربی این برنامه قراه صحت و سقم این مفروضات رو نشون بده و به دقیقتر شدنشون کمک کنه. در نقطه صفر شروع کار حجم ابهامات بالاست. این باعث میشه برنامه کلیتر باشه و مفروضات با احتمال خطای بالاتر. طبیعتا با حرکت بیزنس و بازبینی دورهای، این برنامه دقیق و کاملتر میشه و مفروضاتش هم مستدلتر.

🔹️ بخاطر همین فضای پرریسک هست که پیشنهاد داده میشه گامهای نخست برنامهریزی کوچکتر باشه، هم از لحاظ زمانی و هم بودجهای. خیلی از اوقات در طی همون گامهای اول کل برنامه نیاز به تعییر اساسی پیدا میکنه. شهود کارآفرین و دیتایی که بدست میاره، به شکل طراحی این گامهای برنامهریزی خیلی کمک میکنه.
🔹️ توجه به جزییات در عین حال انتخاب کنار گذاشتن بخشی از اون در هر مرحله از راهاندازی کسب وکار مهارت مهمیاست که لازم هست کارآفرین در خودش پرورش بده و سعی کنه توی انتخاب تیمش هم به شکل جدی در نظرش بگیره
🔹️من کارآفرینیام رو در بیزنس خودم (کیک خونه)، با ندانستن یه چیز مهم شروع کردم و با درک اهمیتش و البته هزینه زیاد سرمایهای تمومش کردم. اون هم مدیریت منابع بود.
🔹️ بیزنس راه انداختن یه بخش خوش داره و اون هیجان راه انداختن کار جدید و شنیدن صدای دستهای تماشاچیان هست و براوو گفتنشون. اما قسمتهای ناخوشایندی هم داره که انصافا در مقابل اون هیجان سخته درست سراغش بریم. یکی از این موضوعات حیاتی و البته کمتر هیجانی، مدیریت منابع هست.
🔹️ چرا میگم مدیریت منابع و نمیگیم مدیریت سرمایه مالی فقط؟ برای اینکه ما برای راهاندازی یه بیزنس لازم هست از داشتههایی استفاده کنیم که در صورت استفاده سوزانده شده و احتمال جبران کمی هم دارند. منابعی شامل: اعتبار، نیروی کار خودمان، زمانمان، سهاممون و البته سرمایه مالی خودمون و شرکامون.
🔹️ پس وقتی داریم از سوزاندن منابع تجدیدناپذیر صحبت میکنیم باید خیلی بیشتر دقت کنیم و از خودمون در هر مقطع بیزنس بپرسیم: آیا الان وقت سوزاوندن هست و کدوم منابع؟ چه میزانی ازش؟ امکان تجدید شدن یا کاهش ریسک وجود داره؟

🔹️ یکی از ابزاری که به مدیریت سوزوندن منابع و حتی تشخیص زمان درست اضافه کردن به این منابع میتونه کمک کنه، بیزنس پلن یا برنامه مالی کسب و کار هست (تو یه فرصتی مینویسم در موردش). برنامهای که منطبق بر یک رودمپ تصویر شده برای توسعه مرحله به مرحله کسب و کار هست. رودمپی که نقشه راه ما در دنیای پرابهام ساختن کسب و کار جدید هست.
🔹️ پس از این به بعد در اوج هیجان که به فکر سوزوندن همه منابعمون هستیم شاید چه بسا در ابتداییترین مراحل کسب و کار، تامل کنیم و سوالهای بالا رو دوباره از خودمون بپرسیم و به بیزنس پلنمون مجدد مراجعه کنیم. یا اگه همچین پلنی رو نداریم، همین الان آب دستمونه بگذاریم زمین و بریم یه جایی که صدای دست و هورای بقیه رو نمیشنویم، بشینیم و تهیهاش کنیم 😊
🔹️ کشور ما سالهاست در تحریمه. یعنی تماس ما با بازارهای بینالمللی حداقله. حضور کسب و کارهای بین المللی هم در امروز ایران تقریبا صفره. درسته از لحاظ رقابتی، کشورمون پر از فرصتهای بکر کسب و کار شده. اما همین موضوع، از طرفی فرصتهای یادگیری و رشد ما رو محدود کرده. پس باید آستینها رو خودمون بالا بزنیم !
🔹️ این روزها به واسطه کارم، خیلی درگیر اکوسیستم کارآفرینی ترکیه هستم. ترکیه کشوری است که امروز چندین کسب و کار در کلاس جهانی داره. کشوری تولید محور مثل ایران که شرایط اقتصادی دشواری رو هم داره طی میکنه. این کسب و کارها به خوبی از تعامل و فرصت یادگیریشون از کسب و کارهای بین المللی استفاده کردند و بیزنسهایی ساختن که به خوبی با نمونه های اروپایی و امریکایی شون رقابت میکنه.
🔹️یکی از مهمترین گامهای ابتدای توسعه کسب و کار، مطالعه تحلیلی کسب و کارهای مشابه خارجی یا همون bench mark هست. گامی که همواره در دوره حیات کسب و کار، لازم به برنامه ریزی و تکرارش هست. گامی که درش به مطالعه مدل کسب و کار، برنامه های فروش و بازاریابی، ساختار مالی و شاخصهای اصلی کسب و کار، داستانهای موفقیتها و شکستها، استراتژی ها و پلنهای رشد آینده اونها، میپردازیم.

🔹️ داشتن خط کشی استاندارد تر و درس پس داده کنارمون، همیشه به تعریف اصولی تر کسب و کارمون کمک میکنه. همیشه به این فکر کنید که مرزهای جغرافیایی برای ما قرار نیست بسته باشه و حتما در مراحلی از رشد اون باید به بازارهای آزاد جهانی حتی در کشورهای همسایه فکر کرد. پس چه خوب که ساختمونمون رو از اول درست بسازیم.
🔹️ یکی از مهارتهای مهم کارآفرینی در واقع "تفکر بین المللی و اقدام ملی" هست. جایی که از زمان ساختن مدل کسب و کار، توسعه اون و ... ما فرصت یادگیری رو در کلاس بین المللی برای خودمون قایل میشیم و میتونیم اقدامات مناسبتر در سطح ملی رو اونوقت برای کسب وکارمون طراحی کنیم. یادمون باشه اگه بخوایم یه کار خوب ملی کنیم، همیشه بپرسیم از خودمون جایی دیگه در دنیا آیا این کارهای ما رو تجربه کردند یا نه؟ و اگه همین امروز درهای کشورم باز بود، باز همین کارها رو میکردم؟
🔹️ به واقع در تمامی ادوار شکل دادن به یه کسب و کار ما به ندرت در موقعیت ایدهآل و اطمینان بخش واسه گرفتن تصمیماتمون هستیم. پس میشه حدس زد که گرفتن تصمیم در ساختن یه بیزنس از سختترین کارهاست !
🔹️ غلبه کردن بر حس کمال طلبی و زیستن بر زمین سفت، شجاعت میخواد. وقتی شما دو گزینه داری و به هر کدوم ۵۰ درصد مطمئن هستی. مجبوری تصمیم بگیری با همین میزان قطعیت و البته پای نتیجه اش واستی.
🔹️ تصمیم گرفتن در زمان درست ، از تصمیم ایدهآل گرفتن مهمتره. چرا که عامل زمان در حیات یک کسب و کار مهمه و نمیشه کش داد این زمان رو، چرا که میتونه هزینههای زیاد برامون داشته باشه.
🔹️ روشهای مختلفی برای گرفتن تصمیمات در این شرایط عدم قطعیت وجود داره. مثل استفاده ار نظر تیم اجرایی یا خبرگان، استفاده از تکنیکهای وزندهی به هر تصمیم و نتایج احتمالی حاصل از آن در کنار ریسکهای احتمالی و ....

🔹️ فارغ از اینکه از چه روشی استفاده میکنیم، نباید فراموش کنیم که گاهی لازمه "تصمیمی که نمیخوایم بگیریم" رو بگیریم و قورباغه خودمون رو قورت بدیم. این مهارت یکی از مهمترین مهارتهای یک کارآفرین هست که با تجربه درش ورزیدهتر میشیم.
🔹️انسان ،این اشرف مخلوقات، موجود عجیبیه. مهمه چه سقفی رو برای خودش میگذاره و همونقدر خودش رو کش (stretch) میده یا به اصطلاح توسعه میده. وقتی در این مسیر به سقف متصور شده برسه، یواش یواش این میدون توسعه براش میشه غار امن یا همون comfort zone
🔹️ برای یه کارآفرین محدوده امن نباید معنایی داشته باشه. کارآفرین در عمل خلق کردن کسب و کار هر روز با موضوعات جدید و ناشناخته، گیر و گورهای جدیدی از خودش، ظرفیتهای مغفول مونده تعامل با بقیه، تهدیدها و فرصتهای جدید و بن بستهای بی انتها روبرو میشه. اگه انتطار داشته باشه با هر اونچه در محدوده سقف قبلیاش داره با این موضوعات نو برخورد کنه، حتما نمیتونه از پسش بربیاد و با ناامیدی از پا میوفته.
🔹️ تغییر همیشه با یه حس استیصال شروع میشه. جایی که به نتیجه میرسیم یه چیزهایی هست که بلدش نیستیم یا تجربهاش نکردیم. حسی که به ما نوید پایان فرمانروایی محدوده امن قبلیمون رو میده. موقعیتی که بی اضطراب نمیتونه برامون باشه. دقیقا در همین نقطه هست که تغییر میتونه شروع بشه برای خلق سقفی جدید و stretch خودمون.
🔹️ شاید جدیترین تفاوت یه کارآفرین با بقیه افراد در تصمیمگیریهای متفاوتش در موقعیتهای مشابه هست. در واقع انتخابهای متفاوت ماست که در یک مسیر از ما یک کارآفرین و از حاصل دست ما یک کسب و کار خلق شده میسازه. یه کارآفرین همواره بر توسعه فردی خودش تمرکز داره و بر افزایش ظرفیتهایی که با خودش داره. چون در مسیر کارآفرینی یاد گرفته برای رشد نباید محدودیتی برای خودش قایل باشه و حتما در گردنه بعدی باز با این شرایط استیصال قراره روبرو بشه.

🔹️ مسیر توسعه فردی برای هر شخصی متفاوته. ولی مطمئنا از خودشناسی و تغییر عادتها شروع میشه و به تغییر باورها میرسه. آبشخورش از ارزشهای ماست و حتما در مسیر این توسعه به کمک احتیاج داریم. مشاور، منتور و کوچ دقیقا توی همین نقطه به کمک ما میتونن بیاند تا به قول دوستی، بتونیم ورژن بهتری از خودمون رو تجربه کنیم !
🔹️ یه بار با یکی از همکاران روی پشت بام شرکت داشتیم در مورد موضوع توسعه فردی و ارتباطش با تارگت گذاری توی بیزنس صحبت میکردیم. بهار بود و هوا تاریک شده بود و آسمون صاف بود. وقتی ازم پرسید محدوده امن یه کارآفرین چی باید باشه؟ به آسمون پرستاره اشاره کردم و گفتم: سقف یه کارآفرین آسمونه ! سقفی واسه یه کارآفرین وجود نداره !
🔹️ آرزوی هر کارآفرینی به اینه که بیزنس خودش رو با پول خودش پیش ببره، اما روزگار همیشه روی خوشش رو برامون نداره 😊 پس باید به تامین مالی فکر کرد
🔹️ سوال اول اینه که چه زمانی بهترین موقع برای تامین مالی هست؟ به نظرم این زمان، وقتی هست که از فیت بودن بیزنس مدل مطمین هستیم و برای توسعه ایدهمون میتونیم ریسک سوختن پول رو با همه هزینههاش برداریم
🔹️ تا زمان فیت شدن بیزنس، خوبه که با راهکارهای خلاقانه، میزان سوختن پول رو به حداقل برسونیم. فتیله بیزنس رو در حالت پیلوت نگه داریم و با انجام اکسپریمنتهای کم خرج و یه تیم حداقلی مطمئن بشیم ایده درسته و بیزنس فیته مارکت مورد نظر هست
🔹️ حالا واسه عملیاتی کردن بیشتر بیزنس با مشتریهای واقعیتر قطعا نیاز به پول داریم. توصیه من در این مرحله قرض گرقتن پول از اطرافیانه، بدون بهره خاص پول. اینطوری ریسک سوخت پول رو کمتر میکنیم. خودمون رو صرفا درگیر بدهیهای قرض الحسنه میکنیم
🔹️ بعد از پاس شدن مراحل مختلف صحت سنجی بیزنس، حالا وقتش هست که پول خوب صرفش کنیم بخصوص برای مارکتینگ و ساختن زیرساخت. اینجاست که جذب سرمایه معنا و مفهوم داره. اینجاست که میتونیم به قیمت بهتری و در شرایط واقعی روی زمین، سهاممون رو در مقابل پول بهتری واگذار کنیم.
🔹️ وقتی داریم سهاممون رو واگذار میکنیم دو جنس از افراد شاید به بیزنس اضافه بشن. یه گروه فقط سرمایه رو در اختیارمون گذاشتن و انتظارات مشخصی برای بازگشت سرمایه یا موفقیتهای آیندهمون دارن و خیلی خودشون رو درگیر عملیات و روزمره بیزنس نمیکنن. به این افراد میگیم "سهامدار" که معمولا عضوی در هیات مدیره شرکت دارن و بر کلیات کار نظارت میکنن.
🔹️ گروه دوم افرادی هستن که شاید سرمایه کم ارزشتری رو در اختیارمون بگذارن، ولی میتونن توی عملیات و روزمره بیزنس هم کنارمون باشن. توی بالا پایین بیزنس مثل یه کوفاندر کنارمون هستن و به این دوستان میگیم "شریک". اونها درک بهتری از شرایط واقعی بیزنس دارن و از تمامی منابعشون واسه حل موضوعات کمک میگیرن. البته که نقش و حقوق سهامداریشون هم حفظ خواهد شد.

🔹️ نکته طلایی اینه که نباید شریک رو با سهامدار قاطی کرد. نمیشه انتظاری که از شریک داریم، از سهامدار هم داشته باشیم و بالعکس. نباید از حقوق سهامدارهامون غافل باشیم، چرا که یکی از مهمترین ذنفعان مجموعه ما هستن. حالا انتخاب این که در هر مرحله از رشد بیزنس سهام بیزنس رو که چیزی بلندمدته، به کی میفروشیم نکته مهمیه که لازمه با دقت در موردش تصمیم بگیریم
🔹️ در بیزنس سرنخ هر چیزی براساس شناخت و تحلیل بازار یا بهتره بگم، مشتری و یا مصرف کننده شروع میشه. اینکه چجوری فکر میکنه؟ چجوری تصمیم میگیره؟ و ...
🔹️ در علم کلاسیک بازاریابی تاکید به شناخت درد مشتری در طراحی محصول میشه، جایی که قراره ما درمانی نو واسه این درد کهنه پیشنهاد بدیم. احتمالا داستان موفقیت هم از اونجا شروع میشه که مشتری این درمان رو مرهم دردش ببینه.
🔹️ شناخت رفتار مشتری با روشهای مختلفی ممکن میشه. اما اصولیترین اونها، تحقیقات بازاریابی است. جایی که به دو روش کمی و کیفی به سراغ مشتریان احتمالی محصولمون میریم و در مورد نیازها، راهحلها، رفتار و شکل تفکر اونها تحقیق میکنیم. طبیعتا با مصاحبات عمیق و روش کیفی، میتونیم زمینه رو برای یه تحقیق کمی و وسیعتر آماده کنیم
🔹️ بعد از این تحقیقات اولیه و طراحی محصول نخستینمان براساس نتایج این بررسی، حالا نوبت مرحله بعدی کار و مطالعه رفتار و واکنش مشتریان بالقوهمون اینبار با محصول بسیار ابتدایی ولی واقعی (MVP) هست. جایی که ازشون میخوایم با این محصول کار کنند. به نظرم این مرحله کار، کلید اصلی ادامه مسیر حیات یک کسب و کار هست.

🔹️ نکته مهم اینه که در مسیر توسعه و رشد کسب و کارمون، رابطه ما هیچگاه با مشتریان نباید قطع بشه و همچنان باید بشنویم و ببینیم اونها چه رفتاری دارن و در مورد محصول ما و ادامه راهش چطوری فکر میکنند. همین مطالعه همیشگی هست که قراره الهام بخش طراحی گامهای توسعه پیش روی ما باشه
🔹️ مشکل جایی شروع میشه که کسب و کار و مشتری به دو مسیر متفاوت برند. نکته اینه که اکوسیستم زیست مشتری پویاست و براساس عوامل مختلفی همچون عوامل اقتصادی، سیاسی و اجتماعی ، حضور رقبای مختلف ، تغییر عادات نسلی و ... در حال تحول هست و شاید راهکار یک دوره قبل ما پاسخگوی نیاز امروز مشتریانمون دیگه نباشه.
🔹️ حال اینبار میتونیم جور متفاوتی به جمله کلیشهای "همیشه حق با مشتریاست" نگاه کنیم. جایی که مشتری قراره در مرکز دنیای الهام کسب و کار ما قرار بگیره.