مرضیه تمسکینی·۲ روز پیشداستان کوتاه" حکایت درخت پاییزی"سلام دوستان هنرمندم ... اینک شما را دعوت میکنم به خواندن داستان حکایت درخت پاییزی که سه سال پیش موفق به چاپ ان در مجله شدم ...
مرضیه تمسکینی·۱ سال پیشتابستان بی خورشید ... پارت آخر... هر کسی چیزی میگفت. صدای آژیر از دور رسیدن ماموران امدادی را خبر میداد و جمع شاهدان بیشتر شده و چند نفر جسم نیمه جان زینت بانو را داخل ا…
مرضیه تمسکینی·۱ سال پیشداستان کوتاه" مرگ شادی"بوی حلوای زعفرانی در آشپزخانه پیچیده بود.منا سینی چای و الهه پشت سرش ظرف خرما را دور میداد بین داغداران. هرزگاهی صدای پیرزنی خسته از اتاق پ…