دو سه روز قبل از آذر ماه، در کافه، صبحی وارد که شدم صاحب کافه گفت عجب هوایی شده امروز. گفتم برای من این هوا بهترین هواست، از صبح عصر است تا غروب. پاییز و زمستان را برای همین دوست دارم. گفتم شاید از ماه تولدم باشد. چون آذرماه به دنیا آمدهام شاید روی علاقهام تاثیر داشته. پرسید چندم آذرماه؟ گفتم یازدهم. گفت عجب! واقعن؟ گفتم بله. گفت متولدین یازدهم هر ماه خاصترین افراد آن ماه هستند. گفتم چه عجیب. واقعن؟ چطور؟ توضیحاتی داد دربارهی مناسبات ستارهای و آسترولوژی و... پرسیدم شما متولد چه ماه و روزی هستین؟ گفت یازدهم بهمن. گفتم آها و خندیدم. گفت نه، نه به خاطر این نیست که خودم متولد یازدهمام. شاید چون متولد یازدهمام به این موضوع دقت کردم در مطالب آسترولوژی. یک مشتری غریبه هم ایستاده بود کنار کانتر و منتظر بود قهوهاش را بگیرد. سکوت شد. فقط ما سه نفر در کافه بودیم. غریبه، سر پایین، گفت من هم متولد یازدهم تیرماه هستم. ناگهان موضوع از خاص بودنِ یازدهم ماه، به خاص بودنِ این لحظهی کافه پرتاب شدم. سه نفر که هر کدام برای فصلی از سال هستیم و هر کدام هم یازدهم ماه خودمان به دنیا آمدهایم کنار هم قرار گرفتیم، آن هم ساعت هشت صبح!
اولین سال است از شبِ قبل از شروعِ آذر، مبارک گفتنها شروع شده و حتّا هدیه هم گرفتهام در حالیکه یک هفته مانده تا روز تولد. امسال یازدهم آذر، چهل سالگیام تمام میشود، یعنی باید شمع 40 را فوت کنم!
حالا دیدم یکی از دوستانم پست گذاشته در اینستاگرام و تولدم را با ویدئویی پیشاپیش تبریک گفته. این عجلهی غیربرنامهریزیشده از طرف دوستان و آشنایان و خانواده و تقدیر برای یادآوری تولدم و تبریک گفتن، آیا نشانهی چیزیست؟ آیا اتفاق غیرمترقبهی مهمی قرار است بیفتد؟ آیا همهی اینها اشاره به مرگ دارد؟ آیا همهی اینها اشاره به جابجایی عظیم در زندگیام دارد؟ قرار است دورهی جدید و یکسره متفاوتی در زندگیام شروع شود که مبارکبادها از همین حالا آغاز شده؟
نمیدانم.
هرچه هست، خدا پشت و پناه ما.