در یک روز زمستانی در لندن در پارکی که نزدیک خانه پیتر و خانواده اش بود تابی بود که پیتر دلش میخواست
روی ان بشیند و پدر او او را حل بدهد اما چون برف روی تاب را پوشانده بود نمیگذاشت که کسی روی ان بنشیند
و وقتی که پیتر روی ان نشست و پدرش او را حل داد پیتر در همان لحضه لیز خورد و افتاد (دلیل لیز خوردن پیتر:پوسیدگی و زنگ زدگی زنجیر تاب پارک