خب کریتوس رو هممون میشناسیم وداستان خدای جنگ 1از اینجا شروع میشه که٠٠٠
کریتوس یه فرمانده بزرگ ارتش اسپارتا (شهرش) بوده و جنگ های خیلی زیادی رو میبرده و هردفعه دشمن هاشو عین سگ میکشته ? اما یه روز به ارتش بربر ها که فرماندشون همون شاه شون بوده جلوی لشکر کریتوس سبز میشه و تمام سرباز های کریتوس رو عین مورچه له میکنه ولی فقط کریتوس زنده می مونه
و تو ثانیه های اخر کریتوس ارس یا همون خدای جنگ اون زمان رو صدا میزنه و میگه اگر من و شهرم رو نجات بدی روح من برای تو خواهد بود ارس که میدونست کریتوس جنگ جوی خوبیه قبول میکنه و تمام بربر ها رو باخاک یکسان میکنه
و ارس به عنوان هدیه به کریتوس یه اسلحه خاص و تک رو به کریتوس میده این اسلحه چیزی جز بلید اف کیاس نبود
شمشیر ها با زنجیر هاشون به دستان کریتوس بسته میشن طوری که کسی جز ارس نتونه از دستان کریتوس باز کنه و کریتوس هر روستایی
که ارس میگفت نابود میکرد ولی یه روز مخفیانه
ارس زن و بچه کریتوس رو به روستایی میبره اما کریتوس به اون روستا حمله کرد همه خونه هارو خراب کرد و همه رو کشت تا به یک معبد داخل روستا رسید ولی از جلوی در روستا یک جادوگر بود به کریتوس گفت که اگر داخل معبد بشه تا اخر عمرش پشیمون میشه
اما کریتوس گوش نکرد و همه رو کشت وقتی متوجه شد که خانواده خود رو کشته نام ارس رو بار دیگری صدا زد اما این نقشه ارس بود
او تصمیم گرفت برای انتقام ارس رو بکشه اما گیر فیوری ها افتاد و پس از خلاص شدن از دستشون اتنا به کریتوس گفت دیگر وقتش رسیده که انتقامت رو بگیری و باید برای شکست ارس باید جعبه پاندورا رو باز کنه البطه اتنا به کریتوس نگفت که جعبه داخل معبد پاندورا است و معبد پاندورا در یک کوه که به پشت یک تایتان به نام کرونوس زنجیر شده قرار داره!
کریتوس بالاخره به جعبه پاندورا رسید اما ارس
متوجه کریتوس میشه و تخته سنگی رو برمیداره و از فاصله حدود 700 کیلومتری پرت میکنه و به کریتوس میخوره و کریتوس به دنیایی زیرین میره یعنی میمیره
اون از جهنم فرار میکنه و طنابی رو میگیره و میاد بالا و از قبری بیرون میاد
و قبر کنی رو میبینه که داره قبر میکنه سوال میپرسه که این قبر مال کیه؟ و قبر کن در جواب میگه مال تو کریتوس!!!
در ادامه ارس رو میبینه که جعبه رو گرفته و داره برای زعوس و خدایان دیگه خط و نشون میکشه و کریتوس جعبه رو از ارس میگیره و باز میکنه و پس از ان نیروی جعبه به کریتوس داده میشه و کریتوس اندازه ارس غول پیکر و بزرگ میشه یه فایت سنگین میکنند بالاخره و کریتوس ارس رو میکشه و کریتوس بخاطر رهایی از کار هایی که کرده خودش رو از بالا ترین پرتگاه یونان پرت میکنه پایین تا به قول خودش از شر عذاب خود خلاص شه ولی اتنا اون رو ار اب میکشه بیرون و میگه یه صندلی از صندلی خدایان خاله
و تو میتونی به عنوان خدای جنگ جدید بر صندلی بشینی وخدای جنگ جدید باشی
و این بود داستان خدای جنگ 1
بای ??