سلام من سیروان چراغ منان هستم ومیخواهم اتفاقاتی که امروز یعنی روز بیستو هشتم اتفاقاتی که در یک روز برایم افتاد را بنویسم.
امروز شنبه بود ومن کلاس موسیقی داشتم اما چون عمویم تو مغازه تنها بود تا ساعت دوازده پیشش موندم و رفتم خونه وتا ساعت کمی مانده به یک تمرین کردم و رفتم ولی اصلا خوب پیش نرفت چون استادم راضی نبود و به من گفت برا تنبیه از هر درس باید برام پنجاه تا ویس بفرستی و اگه تنبلب کنی و کمتر بفرستی تعدادش به شست تا و هفتاد تا زیاد میشه و ایتنبیه خودش یه تمرینه منهم با نا امیدی قبول کردم ان روز تقریبا نسفشو که فرستاد گفت این درسته و برام چند تای دیگه بفرست تا مطئن بشم یاد گرفتی و منم فرستادم گفت خوبه حالا روی اون یکی اهنگ کارکن ومنم گفتم باشه و گذاشتمش برای فردا.