مجاهدین خلق، نام سازمانی است که در اواسط دهه 1340 با هدف مبارزه با حکومت پهلوی تشکیل شد. سازمان مجاهدین خلق، پس از پیروزی انقلاب تا خرداد1360، می کوشید وانمود کند که همراه مردم و مدافع حقوق آنان است، اما رفته رفته به رویارویی مستقیم با نظام جمهوری اسلامی پرداخت و در30 خرداد1360 با صدور اطلاعیه یی، رسماً وارد جنگ مسلحانه علیه نظام شد و برای براندازی حکومت اسلامی خیز برداشت. این سازمان در جریان جنگ ایران و عراق، با حمایت حکومت صدام، در عراق مستقر شد و در دوران جنگ تحمیلی، ضمن هم کاری تنگاتنگ با استخبارات عراق، مأموریت های اطلاعاتی و عملیاتی متعددی را برای عراق در خاک ایران انجام می داد
به دنبال شروع مبارزه مسلحانه منافقین علیه نظام جمهوری اسلامی در خرداد 1360 و مقابله نظام با این گروه تروریستی، سازمان منافقین که تنها راه موجود برای مطرح کردن خود را ایجاد غائله و غوغا میدید، در اقدامی هماهنگ و با برنامهریزی دست به ایجاد درگیریها و آشوبهایی پراکنده و نامنظم در نقاط گوناگون کشور زد و به درگیری با قشرهای مختلف مردم و نهادهای انقلابی مانند سپاه پاسداران انقلاب اسلامی پرداخت. همانطور که گفته شد سازمان رفتهرفته به مقابلهٔ مستقیم با نظام جمهوری اسلامی روی آورد و در سیام خرداد با صدور اطلاعیهای، رسماً وارد جنگ مسلحانه با نظام شد و برای براندازی حکومت اسلامی از طریق مسلحانه خیز برداشت. در این روز کادرهای سازمان به خیابانها ریختند و مردم را به سرنگونی جمهوری اسلامی دعوت کردند. بعد از این تاریخ بود که موج ترورهای گستردهٔ سازمان در نقاط مختلف کشور، قشرهای گوناگون مردم و نیز مسئولان نظام را آماج قرار داد (محمد درودیان، "سازمان مجاهدین خلق (منافقین): توهم قدرت، شکست در استراتژی"، نگین ایران، فصلنامهٔ تخصصی مطالعات جنگ ایران و عراق، شماره 3، صص 42-38).
7 مرداد 1360، ابوالحسن بنیصدر بعد از اینکه مجلس شورای ملی، به بیکفایتی سیاسی وی رأی داد و متعاقباً امام خمینی وی را از مقام ریاستجمهوری عزل کرد، همراه مسعود رجوی، سرکردهٔ سازمان مجاهدین خلق، از ایران گریختند و پس از ورود به فرانسه، از آنجا مبارزهٔ مسلحانه و تروریستی خود علیه نظام جمهوری اسلامی را ادامه دادند (سازمان مجاهدین خلق، پیدایی تا فرجام (1384-1344)، تهران: مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، 1385، جلد دوم، 257-256).
سازمان مجاهدین، با ورود به فاز مسلحانه و برای براندازی نظام جمهوری اسلامی، به اقدامات تروریستی روی آورد. این سازمان علاوه بر ترورهای کور و بیهدف مردم بیگناه کوچه و بازار، شخصیتهای سیاسی و مسئولان نظام را نیز ترور میکرد. در 6 تیر 1360 آیتالله سید علی خامنهای در مسجد ابوذر تهران، هدف سوءقصد عوامل سازمان مجاهدین خلق قرار گرفت و مجروح شد. روز بعد در 7 تیر 1360، سازمان، در عملیاتی تروریستی، با گذاردن بمب در ساختمان حزب جمهوری اسلامی در تهران، آیتالله بهشتی و 72 تن از یاران امام خمینی را به شهادت رساند. در 14 مرداد 1360 دکتر حسن آیت نماینده مجلس خبرگان و نماینده مجلس شورای ملی و عضو شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی، به دست افراد سازمان مجاهدین ترور شد. این سازمان در 8 شهریور همین سال، در فاجعه تروریستی دیگری، با انفجار بمب در ساختمان نخستوزیری، محمدعلی رجائی رئیسجمهور و محمدجواد باهنر نخستوزیر را ترور کرده و به شهادت رساند. در 7 مهر 1360 سید عبدالکریم هاشمینژاد دبیر حزب جمهوری اسلامی استان خراسان، به دست یکی از اعضای سازمان، ترور شد. همچنین در 30 آذر 1360 آیتالله عبدالحسین دستغیب امام جمعهٔ شیراز، بر اثر انفجار بمب، به شهادت رسید که سازمان مجاهدین مسئولیت این حادثه و ترور را بر عهده گرفت (علیاکبر راستگو، مجاهدین خلق در آیینهٔ تاریخ، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، صص 49-48).
بدین ترتیب، سازمان مجاهدین خلق از ۳۰ خرداد ۱۳۶۰ رسماً وارد دورهٔ جنگ مسلحانه با نظام جمهوری اسلامی شد که سازمان آن را فاز نظامی مینامید. در واقع نظریهپردازان سازمان معتقد بودند که در پیش گرفتن فاز نظامی در نهایت به پیروزی سازمان و سرنگونی جمهوری اسلامی خواهد انجامید؛ این افراد بر این باور بودند که سازمان ضمن داشتن درکی واقعبینانه از نظام جمهوری اسلامی و ماهیت آشتیناپذیر آن، استراتژی مبارزهٔ مسلحانه و وارد آوردن ضربات تعیینکننده [با هدف سرنگونی نظام] و در نهایت تشکیل آلترناتیو را در دستور کار خود قرار داده است (اداره تحقیقات و بررسیهای سیاسی وزارت ارشاد، جنگ تحمیلی در تحلیل گروهکها، تهران، وزارت ارشاد، 1364، ص 27)
مسعود رجوی در تابستان 1361 سلسله مصاحبههایی با نشریهٔ اتحادیه انجمنهای دانشجویان مسلمان در خارج از کشور انجام داد که تحت عنوان جمعبندی یکساله مقاومت در قالب کتابی چاپ و منتشر شد. وی در این کتاب به توضیح کامل این امر میپردازد که مجاهدین حتی قبل از ورود آیتالله خمینی به ایران میدانستهاند که در نهایت با وی کنار نخواهند آمد و کار به جنگ مسلحانه خواهد کشید (همان، ص 45).
گفتنی است در جبهههای جنگ ایران و عراق در این مقطع تحولاتی رخ داد که برجستهترین آن را میتوان پیروزیهای پیدرپی نیروهای ایرانی در بازپسگیری مناطق اشغالی از طریق یک سلسله عملیات پیروزمندانه دانست که با عملیات ثامنالائمه آغاز شد و در نهایت با عملیات بیتالمقدس به آزادسازی خرمشهر انجامید.
پس از فرار بنیصدر و رجوی به پاریس، شورایی موسوم به "شورای ملی مقاومت" با شرکت شماری از گروههای مخالف جمهوری اسلامی همانند حزب دمکرات کُردستان، جبههٔ دمکراتیک ملی ایران، شورای متعهد چپ، سازمان استادان متعهد دانشگاههای ایران، سازمان اتحاد برای آزادی کار، کانون توحیدی اصناف، سازمان اقامه (و بعدها حزب کار ایران، جنبش زحمتکشان گیلان و مازندران، اتحادیهٔ کمونیستهای ایران و سازمان چریکهای فدایی خلق) تشکیل شد (حمید شوکت، نگاهی از درون به جنبش چپ ایران، گفتوگو با خانبابا تهرانی، پاریس: بینا، بیتا، ص 525).
طبق میثاقی که به امضای اعضای شورا رسید، بنیصدر رئیسجمهور و رجوی نخستوزیر نظام جمهوری دمکراتیک اسلامی معرفی شدند؛ البته شماری از گروههای چپ عضو شورا به لفظ اسلامی در عنوان این نظام اعتراض کردند، ولی سازمان این وعده را داد که طی دو سه ماه، جمهوری اسلامی بهسرعت سرنگون خواهد شد و گروههای معترض میتوانند اعتراضات خود را در مجلس مؤسسان قانون اساسی مطرح کنند (اداره تحقیقات و بررسیهای سیاسی وزارت ارشاد، جنگ تحمیلی در تحلیل گروهکها، تهران، وزارت ارشاد، 1364، ص 31). البته با توجه به تعداد اندک اعضا و ضعف تشکیلاتی و سازمانی اکثر این گروهها، در واقع شورای ملی مقاومت تا حدود زیادی تحت سیطرهٔ سازمان مجاهدین خلق قرار گرفته بود و به همین دلیل رهبری سازمان، شورا را زیرمجموعهای از سازمان میدانست، بهگونهای که این امر در عملکرد آنهم کاملاً مشهود بود. همان، 528).
نکتهٔ بسیار مهم دیگر در تحولات این دورهٔ سازمان که تبعات بسیار عظیمی نیز در پی داشت، دیدار مسعود رجوی با طارقعزیز معاون نخستوزیر عراق، در پاریس بود. در این دیدار که به گزارش رادیو بغداد، در روز یکشنبه 9 ژانویه 1983 (19 دی 1361) انجام شده است، دو طرف بر لزوم حلوفصل مسالمتآمیز اختلافات دو کشور تأکید کردند و در مورد به اصطلاح صلح به توافق رسیدند. رجوی در این دیدار، ایران را مسئول تداوم جنگ معرفی کرد. همچنین، طارقعزیز از جانب صدام حسین از رجوی برای دیدار از عراق دعوت کرد (واحد مرکزی خبر صدا و سیمای جمهوری اسلامی، بولتن رادیوهای بیگانه، 21/ 10/1361، صص 3-2).
رادیو ضد انقلاب "صدای ایران" نیز در بیست و یکم دی در گزارشی با اشاره به قصد رجوی برای انتقال ستاد تبلیغاتی خود از پاریس به بغداد، اعلام کرد که رجوی در این دیدار خواستار افزایش کمکهای مالی عراق به سازمان مجاهدین خلق شده است (خبرگزاری جمهوری اسلامی، نشریه گزارشهای ویژه، شماره 298، 22/10/1361، ص 24).
پس از اعلام رسمی حضور کامل سازمان در عراق از سال 1365 که مقدمات آن در ملاقات طارق عزیز معاون نخستوزیر عراق و مسعود رجوی در دی 1361 به طور علنی فراهم شده بود- سازمان خدمت به ارتش عراق را در بالاترین سطح ممکن انجام داد (سازمان مجاهدین خلق، پیدایی تا فرجام (1384-1344)، تهران: مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، 1385، جلد سوم، ص 259).
سران سازمان از همکاری با حکومت بعث عراق این اهداف را دنبال میکردند: از آنجا که عراق مرزهای زمینی طولانیای با ایران دارد، پس بهترین و آسانترین راه برای نفوذ عناصر سازمان به ایران به شمار میآمد؛ علاوه بر این، سازمان میتوانست با استفاده از کمکهای مالی و تسلیحاتی فراوان عراق، توان مبارزاتی خود در برابر جمهوری اسلامی را تا حد زیادی افزایش دهد. ناگفته پیداست که دولت عراق نیز به خوبی میدانست که میتواند با استفاده از عناصر و هواداران سازمان در ایران، اقدام به اجرای عملیاتهای خرابکارانه، کسب اطلاع از اوضاع داخلی ایران و ترور شخصیتهای تأثیرگذار کرده و در نهایت اراده، پشتیبانی و مشارکت عمومی در جنگ را در بین ایرانیان تضعیف کند (رضا بسطامی، "نقش سازمان مجاهدین خلق (مجاهدین) در جنگ ایران و عراق"، نگین ایران، فصلنامه تخصصی مطالعات جنگ ایران و عراق، شماره 3، صص 106 – 96). این امر به خودی خود میتواند دلیلی بسیار مناسب برای حمایت همهجانبهٔ صدام حسین از حضور مجاهدین در عراق و عملیاتهای ضد ایرانی آنان باشد.
در واقع استقرار مرکزیت سازمان در عراق و تلاش صدام برای بهرهبرداری مستقیم از قابلیتهای نیروهای سازمان، مصادف با دورانی بود که توازن جنگ به نفع ایران تغییر کرده بود. بنابراین، حمایتهای بیدریغ صدام از اقدامات سازمان به خوبی در این چارچوب معنا پیدا میکند؛ چند ماه قبل از ورود رجوی به عراق، نیروهای ایرانی توانسته بودند در عملیات والفجر 8 (شروع 20 بهمن 1364)، و پس از 75 روز نبرد شدید، شبهجزیرهٔ فاو در 90 کیلومتری جنوب شرقی بصره را به تصرف خود درآورند. با اجرای این عملیات که علاوه بر نمایاندن ناتوانی دفاعی عراق، نشاندهندهٔ توانمندیهای نیروهای ایرانی در امر تهاجم و پدافند بود، برتری نظامی عراق، از میان رفت و توازن نظامی به سود ایران تغییر یافت. البته این پیروزی، موجبات افزایش فشارهای بینالمللی بر ایران و افزایش حمایتهای منطقهای از صدام را نیز فراهم ساخت (محمد درودیان، آغاز تا پایان، تهران: مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ، چاپ پانزدهم، 1389، صص 139 – 135).
در این میان سازمان مجاهدین خلق میتوانست در قالب نیرویی کمکی، تا حدودی برطرفکنندهٔ ضعفهای نظامی عراق در آن مقطع باشد و از این دیدگاه نیز میتوان دلایل استقبال سردمداران بعثی از ورود و استقرار رجوی در عراق و حمایتهای مادی و نظامی صدام از تحرکات ضد ایرانی سازمان را مورد بررسی قرار داد. البته پرواضح است که دستگاههای اطلاعاتی عراق، به خوبی از پیشینهٔ تاریخی و مبارزات سازمان با حکومت پهلوی، توان تشکیلاتی، تجربهٔ رزمی و همچنین فراوانی تعداد اعضای فعال سازمان (در مقایسه با دیگر گروههای مخالف ایرانی) آگاهی داشتند و بر همین اساس، صدام سازمان را مهرهای قابل اعتماد و کارآمد برای دستیابی به اهداف ماشین جنگی خود میپنداشت؛ افزون بر این دور از ذهن نیست که حکومت صدام بهرهبرداری تبلیغاتی از نام سازمان مجاهدین خلق علیه جمهوری اسلامی را نیز مدنظر خود قرار داده باشد. با وجود این شاید مهمترین عاملی که موجب شد سازمان سرنوشت خود را با حکومت عراق پیوند دهد این بود که سران سازمان تصور میکردند سرنوشت نظام جمهوری اسلامی با جنگ گره خورده است و با توجه به تمایل نداشتن ابرقدرتها به پیروزی ایران، در نهایت حکومت صدام در این جنگ بازنده نخواهد بود، بنابراین، سازمان برای براندازی نظام جمهوری اسلامی که آن را هدف اصلی میدانست، به طور رسمی و علنی در کنار صدام قرار گفت. رجوی تأکید داشت که از طریق مرزهای عراق به دنبال آزادسازی کشور خود (یعنی ایران) است؛ در واقع سازمان در این مقطع، با اتخاذ استراتژی جنگ جبههیی یا آزادیبخش درصدد بود تا ضمن کسب حمایت خارجی و استفاده از فرصت جنگ ایران و عراق، زمینههای دستیابی سریع خود به قدرت را فراهم کند. (همان) در این مقطع نیز سازمان، در تحلیل خود دچار اشتباه شد و تمایل نداشتن ابرقدرتها به بازنده شدن عراق را به حتمی بودن شکست جمهوری اسلامی و در نهایت سرنگونی آن تعبیر کرد.
پس از ورود رجوی به عراق، نیروهای نظامی سازمان سلسله عملیاتهایی را در طول نوار مرزی ایران با حمایت و پشتیبانی ارتش عراق علیه نیروهای ایران در مناطقی مانند سردشت، دهلران، مریوان، سرپل ذهاب، جنوب بانه و ارتفاعات کرمانشاه اجرا کردند. در این عملیاتها تلفات جانی و تسلیحاتی فراوانی به برخی یگانها و پایگاههای پراکندهٔ نیروهای نظامی ایران وارد شد. بر اساس آمار، این عملیاتها برای سازمان یک موفقیت محسوب میشد و با طراحی و خواست ارتش عراق و در قالب برنامههای جنگی حکومت صدام سیر صعودی داشت (محمد درودیان، آغاز تا پایان، تهران: مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ، چاپ پانزدهم، 1389، ص 276).
اقدامات جاسوسی:
در کتاب ژنرالهای صدام که از بازجویی ژنرالهای صدام توسط آمریکایی ها چاپ شده آمده است: طرفا مدعی شد که در این مرحله از جنگ، عراقی ها از مجاهدین چپ رادیکال ایرانی استفاده می کردند. در مبارزات 1979-1982 برای قدرت با روحانیون شکست خورده بود، برای جمع آوری اطلاعات در مورد آنچه بود. در تهران و سراسر کشور اتفاق می افتد.(پاورقی صفحه 20 کتاب ژنرالهای صدام) و این افراد تا 1500 نفر افزایش داده بودند. اقداماتی در راستای تخلیه تلفنی. جمع آوری اطلاعات و فروش انها به کشورهای متخاصم ایران که هنوز ادامه دارد.
بر خلاف معاهدات ژنو اقدام به جذب اسرای ایرانی نموده و از این زندانیان جنگی در راستای منافع کشور دشمن استفاده کرده بودند.
استفاده از یونیفرم سربازان ایرانی در جنگ بر خلاف مقررات ژنو و دستگیری فرماندهان نظامی در حالیکه لباس نیروهای مسلح ایران را به تن داشته اند.
شرکت در عملیات مشترک بر علیه نیروهای نظامی کشور در عملیات مرصاد و تضعیف توان رزمی کشور ایران.
چند مورد از اقدامات تروریستی:
حمله به مردم عادی در تهران
در ساعت 10:30 صبح روز 5 مهرماه 1360 و همزمان با شکست حصر آبادان در جبهههای جنوب، تعداد قابل توجهی هوادار مسلح، از سه نقطه مرکز تهران (پل حافظ ـ طالقانی، میدان ولیعصر و سهراه جمهوری) با شلیک هوایی و آتشزدن مقداری لاستیک اتومبیل و نیز اتوبوسهای شرکت واحد، راهپیمایی مسلحانه را آغاز کردند. این افراد با شلیک رگبار هوایی و گاه با شلیکهای مستقیم به افراد عبوری یا ساختمانهای مراکز عمومی، بانکها، مغازهها، پاساژها و اتومبیلهایی که افراد با ظاهر مذهبی در آن نشسته بودند خط تظاهرات را پیش میبردند.
به واحدهای عملیاتی دستور داده شده بود که «هرکس به هر شکل خواست جلوی تظاهرات را بگیرد به رگبار ببندید و حتی اینکه از چه موضعی از تظاهرات جلوگیری میکند، فرقی ندارد...» به گزارش مطبوعات، تا رسیدن نیروهای مردمی و پاسداران گشتی سپاه و کمیته، گروهی از مردم عادی در کنار خیابانها و کوچههای منطقه بهدست میلیشیای مسلح سازمان به شهادت رسیدند که تعداد شهدا به 21 نفر میرسید.
انفجار بمب در میدان خیام تهران
در ساعت ۱۹:۳۰ روز ۱۵شهریور ماه سال ۱۳۶۱در اقدامی تروریستی، گروهک منافقین با انفجار بمب در خیابان خیام تهران دهها تن از مردم عادی را به شهادت رساند. در جریان این انفجار، یک اتوبوس دو طبقه که در حال حرکت و مملو از جمعیت بود در آتش سوخت و تمام مسافران آن شهید و مجروح شدند.
بنابر گزارش روزنامه اطلاعات: این انفجار هنگامی رخ داد که مردم جنوب شهر با اتوبوسهای شرکت واحد و اتومبیلهای شخصی و عمومی عازم منازلشان بودند و عدهای نیز در ایستگاه به انتظار رسیدن اتوبوس در صف ایستاده بودند که بر اثر موج انفجار به شهادت رسیده و یا زخمی شدند .
اطلاعات در گزارش خود مینویسد: بر اثر این انفجار چندین دستگاه اتومبیل از جمله یک کامیون، یک اتوبوس شرکت واحد، یک دستگاه اتومبیل شخصی، یک دستگاه مینی بوس حامل مسافر متلاشی شد. همچنین بر اثر انفجار این بمب چندین مغازه و کارگاه کوچک و محلهای کسب مردم خسارات کلی دید. بنابر این گزارش شدت انفجار به حدی بود که تا شعاع بیش از یک کیلومتر محل حادثه شیشههای اغلب مغازهها و ادارات و کارگاهها خرد شد .
براساس اطلاعات موجود، مقدار قابل توجهی تی ان تی در داخل یک اتومبیل شورلت کار گذاشته شده بود که پس از انفجار اتومبیلهایی که در حال عبور از مقابل وزارت دادگستری و خیابان جنوب پارک شهر بودند آتش گرفتند و سرنشینان اتومبیلها سوختند و به شهادت رسیدند.
انفجار بمب در میدان راهآهن
جنایت منافقین در سالهای بعد نیز ادامه داشت. در ۲ شهریور ۶۳ به واسطه انفجار بمب در میدان راه آهن تهران توسط منافقین، ۱۷ تن شهید و ۳۰۰ نفر زخمی شدند که براساس گزارش روزنامه جمهوری، دو کودک و هشت زن در شمار شهدا دیده میشد. بنا بر همین گزارش حوالی ظهر دو تن دیگر از مجروحین انفجار میدان راهآهن در بیمارستان لقمانالدوله به شهادت رسیدند.
علاوه بر این، به استناد گزارش روزنامه اطلاعات؛ بر اثر این انفجار 20 باب مغازه از 80 تا 20 درصد آسیب دیدند و به دهها اتومبیل که در حال حرکت از میدان و یا پارک بودهاند خسارات کلی و جزئی وارد شد. بر اساس همین گزارش بمب در ساعاتی منفجر شد که در میدان راه آهن که از مراکز پرجمعیت تهران است جمعیت کثیری در حال رفت و آمد بودند.
جنایت علیه نمازگزاران
در ۲۴ اسفندماه ۱۳۶3، دانشگاه تهران میزبان آخرین نماز جمعه سال بود؛ حضرت آیتالله خامنهای امام جمعه وقت تهران مشغول ایراد خطبههای نماز بودند که صدای انفجاری مهیب، محوطه دانشگاه تهران را به لرزه درآورد. در اثر انفجار این بمب -که توسط گروهک تروریستی منافقین در بین نمازگزاران انجام شد- تعدادی از نمازگزاران به شهادت رسیدند.
طبق گزارش ستاد نماز جمعه در اين جنايت 14 نفر شهيد و 110 نفر مجروح شدند. فضلالله فرخ که خود شاهد آن حادثه تروریستی بود میگوید: «من پشت جايگاه نشسته بودم يك دفعه صداي يك انفجار مهيب آمد. بلند شدم بالا را نگاه كردم ديدم كه چيزهايي از بالا پايين ميريزد. اول خوشحال شدم. حدس زدم كه قطعات هواپيماي دشمن است كه پايين مي ريزد. ولي وقتي روي زمين آمد، ديدم قطعات بدن انسان است و بمب چنان به شدت اين بدنها را هوا برده بود كه به اطراف پخش ميشد.» به گفته حجتالاسلام ریشهری: «منظره این حادثه بسیار تاثرانگیز و رقتآور بود. براساس گزارش ستاد نماز جمعه تهران، قطعات بدن شهدا روی درختان اطراف محوطه پخش شده بود...»
آيتاللّه خامنهاي كه در آن زمان در مقام رياست جمهوري و امامت جمعه تهران در حال ايراد خطبههاي نماز بودند، پس از انفجار بمب، با صلابت و بدون هيچگونه تزلزلي به خطبههايشان ادامه دادند. چنانکه محمود مرتضاییفر میگوید: «نکته خیلی جالب در این خصوص این بود که چنین حادثهای، حتی در صدای آقا هم تأثیری برجای نگذاشت و ایشان با صلابت همیشگی و با همان عظمت، ادامه خطبهها را ایراد کردند؛ به نحوی که ظاهراً هیچ اتفاقی نیفتاده است. مردم هم از جای خود تکان نخوردند و نمازجمعه برگزار شد.»
سید احسان بهاالدینی
استاد علی اکبر حسنوند