واقعا داشتن یه ماشین زمان که همه چی رو به عقب برگردونه چقدر خوب بود. میتونستی خیلی از اشتباهات رو انجام ندی یا تصمیم های اشتباهتو درست کنی ، یا چیزایی که باید انجام میدادی و انجام ندادی ، انجام بدی . اوه!!! این آخریه چی بود خودمم نفهمیدم. خلاصه خیلی خوب میشد. ولی متاسفانه فقط تو خیالات و فیلما این چیزارو میبینیم ، خودمونو گول نزنیم. حالا داستان منو گوش کنید تا ببینید ماشین زمان هم نیاز نیست . چیزای ساده تری هم هست که میتونه به دادمون برسه .
داستان از اینجا شروع میشه که تویه روز گرم تابستون ، من و چندنفر از دوستام با ماشین من رفتیم روستای پدری من، یه روستایی ییلاقی و سرسبز که یه رودخونه فصلی از وسط نصفش میکنه. تابستونا فقط یه جویبار لاجون از این حال ندارا ، ازش جاریه که حسش نیست و همون وسطای رودخونه میره تو عمق ماسه ها.خونه ما تو روستا کنار همین رودخونه است. وقتی رسیدیم به روستا ، ماشینو کنار رودخونه پارک کردم و چادر فلان روش کشیدم آفتاب نخوره. وسایلو کمپ و اینا رو برداشتیم.(البته مدیونید فکرای بد بکنید، جوج و نوشابه و اینا رو میگم) هم جهت رودخونه یه ساعتی پیاده روی کردیم. یه جای سرسبز کنار رودخونه و پایین تر از روستا پیدا کردیم نشستیم و خوش گذروندیم. داشتیم راجع به این بحث میکردیم که اگه ماشین زمان داشتیم و میتونستیم به گذشته برگردیم چیکار میکردیم؟ هرکی یه چیزی میگفت. دانشگاه نمیرفتم. کار میکردم. فوتبالو ادامه میدادم.سیگارو زودتر شروع میکردم. با دوستم کات نمیکردم و از این چرتا، که ناغافل بارون شدیدی گرفت. از این یهوییا و ضدحالا.
از کنار رودخونه که توی دره بود رفتیم بالا تو ارتفاع و به سمت روستا و در خلاف جهت رودخونه حرکت کردیم. که یهو تو راه یه صدای بلندی مثل صدای شکسته شدن درخت شنیدیم. سیل بود، قوی و شدید درختا و شاخ و برگا رو داشت میشکست و میاورد. که یهو یکی از بچه ها داد زد: "بچه ها اونجا رو ماشینو!!! ". ماشین تا سقف تو آب بود و وسط گل و لای رقص کنان و با قرررر داشت میرفت. اون یکی گفت: "بیچاره چه شانسی داره و ..."
"گفتم: " نه بابا شانس چیه اسکله ماشینو یه جا پارک کرده سیل بردتش." یکی گفت :" ای کاش ماشین زمان داشت برمیگشت به گذشته و جای خوبی پارک میکرد." بعد یه ویدیوی سلفی گرفتیمو گفتیم تاریخ فلان سیل اومده ماشینرو داره میبره و ... با خنده.
به روستا که رسیدیم سیل فروکش کرده بود. گفتم: وسیله ها رو بذاریم تو ماشین. که یهو بهت زده شدم. ماشین نبود!!! جرثقیل که نبرده بود. تو روستا اخه راهنمایی رانندگی؟!!! پارک ممنوع هم که نبود. دزدم ندیده بودم تا حالا. چی شده بود؟ یکی از آشناهارو دیدم گفتم ماشین منو ندیدی اینجا پارک بود؟ گفت:" رفت. " گفتم یعنی چی رفت؟ خودبخودی؟!!! گفت:"نه بابا سیل برد. ناراحت نشو، جونت سلامت. "
حالا از اون روز یه سال و خورده ای میگذره. ماشینم که رفت یه طرف. شیطنت رفقای بی انصافم ، که مدام فیلم سیل رو برام میفرستن یه طرف . از همه بدتر این که هرجا میریم میگن: اسکل ماشینتو جای خوبی پارک کن هم یه طرف.
خلاصه بعد این ماجرا همیشه فکر میکنم اگه اون لحظه ماشینم بیمه بود. الان فقط یه خاطره خوش تو ذهنم بود. و با بی خیالی در حالی که سیگار برگ میکشیدم(این دیگه خیلی گنگش بالا شد) داشتم رفتن ماشینمو نظاره میکردم.البته بعدش واسه همه چیز زندگیم بیمه خریدم. میپرسین ازکی؟ ازکی.
این همون ماشین زمان منه.
#_بسپرش_به_ازکی #ازکی بیمه #ازکی
#بسپرش به ازکی