ویرگول
ورودثبت نام
نیلوفر یاسی
نیلوفر یاسی
خواندن ۴ دقیقه·۴ سال پیش

کتاب نخوانید

اصلا چرا باید کتاب بخوانیم وقتی کلی کار هیجان انگیزتر مثل انجام دادن هر چیزی غیر از کتاب خواندن گزینه ی آسان تر و در دست تری است. تا وقتی به کتاب خواندن به عنوان یک گزینه ی قوی در لیست کارهایمان فکر نکنیم، به این راحتی ها کتاب خوان نمی شویم. به این داستان توجه کنید، از سر کار به خانه برگشته اید و خسته هستید، کنترل تلویزیون روی میز جلوی مبل است. پس چکار می کنید؟ راحت ترین کار ممکن، تلویزیون را روشن کرده و به تماشای آن می پردازید، حتی اگر فیلم مورد علاقه تان نباشد. حال یک سناریوی دیگر را در نظر بگیرید، شما به خانه بازگشته اید و کتاب مورد علاقه تان کنار خوراکی های خوشمزه ی روی میز روبروی مبل راحتی است. قطعا کتاب را برداشته و شروع به خواندن آن می کنید و باور کنید اگر کتاب قوی باشد، خودش را به دستان شما می چسباند و به این راحتی ها جایی نمی رود.

بزرگ ترین قدرت کتاب ها مخصوصا کتاب های داستانی خاصیت لنگر انداختن ذهنی آنهاست. بلافاصله وقتی شما درگیر داستان شوید، نمی توانید فکر خود را از آن منحرف کنید. شوقی بی اندازه برای خواندن ادامه ی داستان در شما شکل می گیرد و وقتی داستان به پایان می رسد حس می کنید بخشی از وجود شما نیمه تمام رها شده است. برای من پایان کتاب ها، مخصوصا آنهایی که شدیدا درگیر شخصیت های داستان شده ام، بسیار غم انگیز است. چیزی شبیه این است که بخشی از زندگی که حق داشتی باز هم آن را زندگی کنی از تو گرفته شده است و اینجاست که شوق خواندن کار بعدی نویسنده در شما جوانه می زند. چون اگر خداحافظی با کتاب برای شما که خواننده ی کتابید، اینقدر دشوار است تصور کنید نویسنده ی آن پس از اتمامش با چه حس دشواری روبرو شده است. تمام کردن زندگی شخصیت هایی که خودش خلق کرده است و آنگاه است که نویسنده به سمت خلق اثر بعدی اش میرود تا چیزی حتی فراتر خلق کند. اینگونه هست که من هر گاه کتابی از نویسنده ای میخوانم که مرا تحت تاثیر قرار میدهد، دنبال بقیه ی کارهایش هم میرود. حتی روند تکامل فکری نویسنده و حوزه های کاری اش را هم می توان اینگونه متوجه شد. البته بدین منظور بهتر است که کتاب هایش را به ترتیب تاریخ نوشتن خواند.

با اینکه کتاب ها فقط در حوزه ی داستان ها خلاصه نمی شوند، کتاب های داستانی بخش عمده ای از ادبیات را شکل می دهند و این دسته از کتابها تنها مربوط به ادبیات کلاسیک و رمان های عاشقانه نیستند. اما اگر تا به حال وارد این دنیای شگفت انگیز عجایب نشده اید، با رمان ها آغاز کنید و زندگی هایی را تجربه کنید که تا به حال حتی از وجود آنها بی اطلاع بوده اید. در هنگام تماشای فیلم معمولا انسان به صورت منفعل عمل می کند، تصور کنید مشغول تماشای یک فیلم هستید. همه چیز از جمله صحنه هایی که واقعه در آن جریان دارد و لباس بازیگران و حتی حالات آنها به صورت واضح نشان داده می شود و شما نیاز به تصور زیادی ندارید. اما فرض کنید شما همین داستان را به صورت کتاب مطالعه کنید، نویسنده شروع به توصیف میکند. شکل ظاهری، لباس ها، محیط داستان و .... بدین ترتیب شما مانند چیدن یک صحنه، عناصر را یکی یکی به عرصه می آورید و فضا را کم کم پر می کنید. بدین شکل علاوه بر اینکه مغز شما بیشتر درگیر داستان میشود، خودتان را در محیطی که خود ساخته اید قرار می دهید. جایی که فقط مخصوص شماست، هیچ شخص دیگری نمی تواند فضای خلق شده را کاملا مشابه با شما ایجاد کند و می توان این را شخصی سازی نامید. همان طور که آیکن های صفحه دسکتاپ کامپیوترتان را هر طور دوست دارید می چینید و تم رنگی برای آنها انتخاب می کنید. در اینجا نیز اختیار با شماست، یک سرنخ داده می شود و تمام جزئیات را می توانید هر طور میخواهید بچینید و این معنای واقعی فضاسازی است.

پس اگر میخواهید از دنیاهایی شگفت آور محروم شوید که خالق بخشی از آن خودتان هستید، کتاب هایتان را به دور بیندازید. اما اگر به دنبال درکی متفاوت از هستی می باشید، تا می توانید دور و برتان را با کتاب پر کنید. در آشپزخانه، اتاق خواب، اتاق پذیرایی، روی مبل، درون کیفتان و خلاصه هر جایی که می نشینید کتاب قرار دهید تا با کمترین تلاشی در هر لحظه که اراده کنید بتوانید آنها را بردارید و شروع به خواندن کنید. هشدار: استفاده از این روش، با خطر گم شدن کتاب ها به دلیل شلختگی همراه می باشد.


کتابکتابخوانتصویرسازی ذهنیانگیزه های مطالعهدنیای کتابها
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید