افسانه ناصرزاده
افسانه ناصرزاده
خواندن ۱ دقیقه·۴ سال پیش

کریسمس

اسم کریسمس که میاد انگار قبل از هرچیز دیگه ای یکی در گوشم میگه خارجکیه مال ما نیس... و باعث میشه ادامه جمله ای که قرار بود راجع به کریسمس باشه واسم جذابیتشو ازدست بده!

میدونی چرا؟ چون همیشه به این شکل بهش نگاه کردم که خب یه رسم و رسوم خارجی که مال کشور من نیست ربطی به من نداره ... اینکه یه سری آدم به واسطه این مناسبت دور هم جمع میشن ٬میخندن ٬ میخونن٬ میرقصن... ربطی به من نداره ...

دارم به این فکر میکنم که چقدر عجیبه این حس هایی که توذهنمون نقش بسته و چقدر تغییر دادنش سخته

چقدر سخته که من نگرشم کاملا عوض کنم ... چقدر سخته که وقتی اون صداهه میاد یادآوری کنه بهم که کریسمسه ؟ خب باشه به تو چه! من سرکوبش کنم و بدون هیچ تعصب و فکر الکی لذت ببرم از شادی آدما ...

ذهنیت شما راجع به کریسمس چیه ؟

شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید