بنام نور
هدیهء مور
عرض ادبی مختصر و ناچیز خدمت مولای عارفان
حضرت ابوالفضل العباس ابن علی علیه السلام
چون بیـامد بـر لـــب شـط فرات
آن مه خورشیدگون باب نجات
پرشـد از مـوج طلــب پهنای نهر
اشـربی گویان شـده امواج بحر
از تمنّـا پر شد اینــک جان موج
بانگ خواهش را کنون برده به اوج
کای سـپه سـالارِ حـق ای مـه لقا
از کَرَم کـن یـک نظـر بر روی ما
مـن گـدای آن لـــــب و دندانِ تو
گشـته علقـم جملگی عطشان تو
جرعه ای نوش ای سخایت نه فلک
مات و مبهـوتــت همه روح و ملـک
جمــله یَـم هـا زادهء نام تـو اند
نُه فلــک یــک کفـتر بام تو اند
همچـو ماهی تشنهء بحرِ تو اَم
هفـــت دریایی و مـن نهـرِ تو اَم
یـک دهـان گشتم به پهنای فلک
تا که خواهم الطفـاتــت ای ملــک
ریزه خوار سفرهء جودت منم
سـائل دلبسـته بر کویـــت منم
جرعـه ای برگیر اینــک جان من
بهر تسـکینِ دل عطشـــا ن من
نوش و با این مرحمت جانم بده
من خمـار آن لبم جـامم بده