منو دوستم اوا میخواستیم برای فردا بریم؟ کره چون ما ارمی بودیم برا ی همین وسایل های برداشتیم و دوستم اوا:میای بریم؟ خرید شاید غذا کم بیاریم من:باشه هالا میرم سوپر سر کوچه ی چیزی بخرم اوا:تا تو خرید کنی من وسایل میگیرم من هازر شدم و رفتم برای خرید و سوسیس و همبرگر و میگو خریدم و چن تا تنقلات من :برگشتم اوا:وسایل جمع شد فقه باید بریم؟ بلیط برای سفر رو بگیریم من:باشه ما رفتیم ساعت..:۶بود ما بلیط رو گرفتیم و رفتیم سوار هواپیما من : اوا میگم میای یچیز بخوریم اوا:باشه راستی دیانا تو کدومشون رو بیشتر می پسندی من گفتم: جیمین توچی اوا: من بیشتر شوگا رو دوست دارم خلاصه رسیدیم کره تا اینکه من یه هتل رزرو کردم بودم ما رفتیم داخل و وسایل رو چیدی بعد فردا کنسرت بود من به اوا گفتم: بیا بریم؟ هوا بخوریم ببینیم کره چیا داره اوا:باشه ما رفتیم یهو بی تی اس رو دیدیم که میخواستن برم تو اس جدید جلوتر برای لاس اینو برای فردا من وقتی جیمین رو دیدم خجالت زده شدم و جیمین منو دید و من پشت اوا قائم شدم و اوا فهمید و سلام کرد و شوگا از اوا خوشش اومد ولی جیمین هنوز منو ندید تااینکه بقیه داستان رو بعدن برا تو تعریف میکنم خداحافظ