به این سوی مسجد که اندازه این قالیچه هم باشد من راضیم .نصف این قالیچه هم کافی است بخدا. یک وجب از این زمین به جانشان به ایمانشان به دینشان بسته است . خوشابحال عروس مش فاضل ،خانومی میکند خانومی .حمام جدا ، توالت جدا ، گازش را هم امروز فردا می برد بالا ،خودش می داند چه بپزد و چه بخورد. کوفت! آنقدر غر نزن، شانس آوردی عروس محرم نشدی وگرنه الان باید طویله های بی سر و ته گاوها را هم جارو می زدی و گل آفرین و صد آفرین به جد و آبایت بدو بیراه می گفتند. جارو را دوباره آب میزنم و نرمه گوشم را فشار می دهم و گوش شیطان کر و استغفر الله می گویم. بدبخت ملک ناز، از صبح تا غروب طویله جارو می کند ،از غروب تا صبح هم شیر و ماست و کره و کشک و پنیر خیکی پر می کند .
کمرم خشک شد . روی فرش لاکی می نشینم ،گوشه اش حیف زغال افتاده است ،شنیده ام نیمتاج بافنده این فرش بوده ،ان زمانها خودشان نخ ها را می ریسیدند و رنگ می کردند . حیف که آفتاب رنگهایش را کمرنگ کرده دستم را روی فرش می کشم ،خوابش را اشتباه انداخته اند ،دستم را لای پرزهای فرش می کنم و خلاف جهت خواب فرش بازشان می کنم ،چقدر خوشرنگ بوده ،هنوز در انتهای پرزها رنگهای اصلی پنهان از نور خورشید پناه گرفته اند ،قرمز لاکی ،صورتی بهار خانم ، ابی لاجوردی ، زرد اخرا .
مست گرمای خورشید می شوم. خدا را صد هزار مرتبه شکر حداقل به بهانه جارو و پارو آفتاب به سر و صورتم می تابد، یاد خاورننه بخیر می گفت : آنقدر دلشاد خانوم دختر سراستان خان در خانه ماند و آفتاب ندید که استخوانهایش همگی خم شدند .
اما قل میزا و مهربان را اگر جان به جانشان هم کنی سرشان را می دهند، نصف این قالی زمین به اتاق من اضافه نمی کنند ، به قول مامانم الان که خوب است فردا که بچه های قد و نیم قد دورو برت راگرفتند و برای حمام کردنشان بقچه بغل از پشت بام رفتی حیاط خانه بالا و طفل معصوم ها را در حیاط لباس پوشاندی می فهمی که بی سیاستی، نمی توانی خود شیرینی کنی و یک حمام برای خودت بسازی. لعنت بر سر و دمت که تازه ایتجا را جارو کرده بودم ور پریده.
- گلین زیناب با که بودی ،چه کسی را نفرین می کنی ؟ این دیگر از کجا امد ؟ گوشه روسری را دور انگشت اشاره ام می پیچم و با کمک دندان نیشم گره اش میزنم .
-هیچکس مهربان مامان ، با مرغ شمسی بانو هستم ،فرش را کثیف کرد. شیرها را آوردی ؟
-بله
-چه زود
-عروس صدآفرین ،فرحناز خیلی زبر و زرنگ است. ریزه میزه آتش پاره ایی هست برای خودش، نصف گوسفتدهای ما را هم دوشید.
آن مرغ شمسی بانو را بکش کباب کن اما به مرغهای خودمان چیزی نگو ،گوشت آب می کنند.برکتشان می رود جای دیگر .
چشمانم را یک دایره کامل می چرخانم ، با دهن کجی زیر لب می گویم ،آب از دستت نچکد خدای ناکرده ؟
اخ اگر روزی مادرشوهر شوم ،عروسم را خانم خانه و کاشانه ام می کنم .
-گلین آب گرم است. کارهایت را زودتر تمام کن که می خواهم ابگرم کن را خاموش کنم ،بیخودی آن شمع مسخره را درون آن گذاشته اند که جیب مردم را بزنند .شبانه روز روشن بماند که چه؟ هرچه در می آوریم را باید بریزیم تو جیب دولت .
-بله مهربان مامان الان جارو که تمام شود ،ظرفها را شروع می کنم .