عجب گروتسك غريبي است ، من و شما مي بايست بنشينيم و پژواك عدالت به ظاهر ساخته شده قدرت هاي بزرگ در قرن بيست و يكم را اين چنين در خاك همسايه ديرينه خود ببينيم ،باور كنيد روزها و سال ها هم نمي توان با هيچ ماده،سند و كنوانسيوني چنين جنايات و سكوت حاكم بر آن از سوي سازمان هاي بين المللي ، شوراي حقوق بشر، دولت ها ...را توجيه كرد.حمايت پاكستان از طالبان،سكوت اسرائيل و عربستان ، خروج نيروهاي آمريكايي بدون تثبيت عمليات peace building... كدامين دادگاه توان رسيدگي به اين حجم نقض حقوق بشر و حقوق بشردوستانه را خواهد داشت؟دهه هاي آتي در تاريخ چه خواهند نوشت؟باوجود آنكه دولت جمهوري اسلامي افغانستان عضو بسياري از كنوانسيون هاي حقوق بشري است ،سكوت سازمان ملل و كميسارياي عالي حقوق بشر چگونه توجيه خواهد شد ؟درصورت اينكه خاك افغانستان توسط طالبان غصب شود ، وضعيت زنان و كودكان چه خواهد شد ؟ در حالي كه در همين روزها به الاجبار بسياري از دختران را تحت عنوان جهاد النكاح به عقد مردان خود در آورده اند؟!!! آيا در صورت آنكه طالبان حكومت خليفه اي كه نقطه مقابل حكومت مدرن جمهوري افغانستان هست را برپا كند ،حكومتي كه مردم هيچ حقي ندارند و حرف و سخن حاكم شرع تعيين كننده موقعيت آن هاست ،ساير دولت ها چنين حكومتي را شناسايي خواهند كرد ؟(شناسايي به منزله پذيرش چنين دولتي)ضمن آنكه نبايد فراموش كرد كه هرچند نام طالبان از ليست گروه هاي تروريستي شوراي امنيت خارج شده است اما نام بسياري از نمايندگان انها كه در قطر جز مذاكره كنندگان مي باشند. همچنان در ليست شوراي امنيت تحت عنوان عامل تروريست هويدا است و اين امر هيچ چيز را تغيير نداده و نميدهد زيرا شاهد ان هستيم كه طالبان همچنان دست به اقدامات تروريستي خود ميزند و جامعه جهاني تجربه ديگري از ژنوسيد و نقض حقوق انساني را خواهد داشت و سوالات مطرح شده دست خوش سياست دولت ها كمرنگ ميشود ...مگر با يك اقدام جمعي و حمايت از دولت و مردم افغانستان در مقابل تروريست(شبنم شاه طاهري).
خشونت ساختاری، اصطلاحی است که «یوهانگالتونگ» آن را برای نخستین بار در سال 1969، در مقالۀ «حشونت، صلح و تحقیقات صلح» به کار برد. او به شکلی از خشونت در چند ساختار یا نهاد اجتماعی اشاره کرد که با جلوگیری مردم از دسترسی به نیازهای اساسی شان ممکن است به آن ها آسیب برساند. نهادینه کردن تعصب و تبعیض سیستماتیک در برابر جوانان، تبعیض سنی، تبعیض طبقاتی، نخبه گرایی، قوم مداری، ملی گرایی، گونه پرستی، نژادپرستی و تبعیض حنسیتی، نمونه هایی از خشونت ساختاری اند که توسط گالتونگ معرفی شده است. خشونت ساختاری که در قالب آپارتاید، بردگی، استعمار، مردسالاری، استبداد، امپریالیسم و... اعمال می شود، به آسانی قابل تشخیص نیست. در رویکرد ساختارگرایی، منشأاصلی خشونت در افغانستان، ساختارهای سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی است. مردم افغانستان قربانیان اصلی خشونت ساختاری بوده و تاوان سنگینی را از این ناحیه متحمل شده اند. هزینۀ سرسام آور اختلافات و جنگ تحمیلی، اوضاع نابسامان اقتصاد، امنیت، بهداشت، تحصیل، تغذیه، سیاست، فرهنگ و سرنوشت غم انگیز بخشی از پیامدهای ناگوار خشونت ساختاری اند. تداوم این وضعیت هرگز به صلاح ممکلت نیست؛ چون در یک نظام کاملاً تهدیدزای روابط؛ نظامی از خصومت های شدید و سازش ناپذیر، به بدگمانی سیستماتیک نزدیک می شود. (سلیمی،1398، 221). بنابراین، سکوت معنادار و لب فروبستن جامعه جهانی و سازمان های بین المللی، در برابر حملات مرگبارتروریستی، خشونتهای رفتاری و ساختاری و اعمال ضد انسانی علیه نیروهای امنیتی و دفاعی شور و شهروندان ملکیکشور، در این روزهای نشست ها و مذاکرات صلح بین الافغانی، مصداق بارز نقض فاحشحقوق بشر و حقوق بشردوسانه است، زیرا مطابق با قوانین حقوق بین الملل بشردوستانه این خشونتها زمانی اتفاق می افتدکه هر دو طرف درگیر منازعه، در میز مذاکره استقراصلح در دوحه قطر با نظارت جامعه جهانی و سازمانهای بین المللی رو در روی هم نشسته اند، تا مقدمات صلح پایدار در افغانستان را فراهم نمایند. از این منظر، اینگونه سکوتها، عملکردهای جامعه جهانی، هیأت مذاکره کنندۀ، دولت و مردم جمهوری افغانستان،کشورهای منطقهای و فرامنطقهای و از همه مهمتر سکوت معنادار و لب فروبستن سازمان ملل متحد و شورای امنیت سازمان ملل و سایر نهادهای بین المللی حافظ منافع صلح در جهان و مخصوصاً در افغانستان، در مقابل رفتارهای ضد انسانی و تخریب کردن و ویرانگری یککشور توسط گروه طالبان در سایۀ شوم و سنگین استقرارصلح با هیچ منطق انسانی، صلح خواهی و مصلحت گرایی قابل توجیه و تفسیر نیستند. بنابراین، پرشس اصلی این است که مقصر اصلی این فاجعه انسانی در افغانستان کیست؟ و چرا دامنۀ فاجعۀ مرگبار انسانی در افغانستان رو به گسترش است؟ آیا حملات مرگبار تروریستی این روزها در نقاط مختلف کشور با منطق صلح سازی سازگاری دارد؟ آیا ویرانگری و تخریب سرکها و زیرساختهای یک کشور و انهدام کامل آبادانی با کدام معیار قابل سنجش و ارزیابی است؟ آیا قیمت صلح سازی در افغانستان چقدر سنگین است؟ که به بهایینا بودی نیروهای انسانی، اقتصادی و زیرساختارهای جامعه انسانی قابل معامله است؟ با توجه سؤالات بالا و سؤالات دیگری که مطرح هستند، جامعۀ جهانی، سازمان های بین المللی، کشورهای همسایه، کشورهای منطقهای، فرامنطقهای و جهانی، باید آگاه و متوجه باشد که در سایۀ استقرارصلح در افغانستان، هرچه سریعتر و عاجلتر و فوریتر جلو فجایع انسانی را بگیرد و گرنه گسترۀ فاجعۀ انسانی، به همان پیمانه در حال افزایش است که جهان را در سکوت مطلق فرو برده است و مهر سکوت برلبان جامعه جهانی، سازمانهای بین المللی و دولت جمهوری اسلامی افغانستان را گرفته است. باردیگر، هشدار و زنگ خطر جدی برای جامعه جهانی و سازمان های بین المللی این است، که جلو کشتارها و رفتارهای خشونتبار ضد انسانی که توسطه گروه طالبان این روزهای بر شهروندان افغانستان انجام می شوند را بگیرند و دولت و مردم افغانستان را قربانی اصلی استقرارصلح خیالی و سیاست های منفعت طلبانه آمریکا و پاکستان نکند و نگذارند کشورهایکه منافع شان را در جنگ نیابتی در افغانستان می بیند و تعریف میکنند، بیش از این از شهروندان افغانستان قربانی بگیرد(مصطفي شفيق).