ویرگول
ورودثبت نام
Emmy
Emmyاِمی خلاصه مرضیه، مرضیه هستم، از نوع جوانمرد. :)
Emmy
Emmy
خواندن ۱ دقیقه·۴ ماه پیش

پاتمای عزیز

پاتمای عزیز این جور نوشتن من را به یاد نامه های جودی آبوت به بابا لنگ می اندازد.

تعریف کردن اتفاقاتی که در طول روز می افتد، ولی من می خواهم آن لحظه ی کشف حقیقت ستاره ها توسط تو را بنویسم.

در یک اتفاق کاملا ناخواسته زمانی که وارونه و با حسی مملو از وحشت به سمت آسمان رها شدی.

پایان این رها شدن بی نقص بود. کشف ستاره ها!

ستاره های کارخانه!

لامپ هایی که در آسمان ایگا چشمک می زدند و منتظر نگاه ها به سمت خودشان بودند.

پاتمای عزیز، تو ستاره ها را کشف کردی!

لامپ های چشمک زن آهنی. تصویری ساده و قابل لمس از هیاهوی این دنیای دیوانه.

از من انتظار شعار و کلیشه داری؟ خب، باشد.

هر چیزی قابل لمس است حتی ستاره ها.

خب آخر حرف هایم را چگونه باید تمام کنم؟

جودی چگونه تمام می کرد؟

آهان اینطوری، (دوست دار تو اِمی).

ولی مگر من دارم نامه مینویسم؟!

انیمه
۱۴
۱۰
Emmy
Emmy
اِمی خلاصه مرضیه، مرضیه هستم، از نوع جوانمرد. :)
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید