تلاشم رو کردم برا پابرجایی زندگیم ولی همسرم میگفت فقط تویی که باید تلاش کنی من تمامم کاملم
تو مریضی ...
هیچ وقت قبول نمیکرد که زندگی دوطرفه هست هر دو باید تلاش کنیم برای جمع کردنش ...
اختلافمون خیلی بود از همون دوران نامزدی ولی همش سر اینکه آبرومون میره آبرو خانوادم مهمه تر بود براشون ...
پارانیروئدی بود میگفت نباید بخندی نه باید حرف بزنی فقط باید با کسایی که من میخام بگردی فقط چیزی که من میخام ...