ویرگول
ورودثبت نام
Otaku girl
Otaku girl:)
Otaku girl
Otaku girl
خواندن ۱۷ دقیقه·۱ سال پیش

پارت 2

(لباس قهرمانی کاسومی)
(لباس قهرمانی کاسومی)


از زبون کاسومی


صبح از خواب با دل درد بیدار شدم . رفتم تو حموم .


خاک به سرممممم !!!!!!! پری+ود شدمممممممم ..


دویدم بیرون . خداروشکر به تختم نم ندادم . رفتم یه دوش گرفتم و لباسامو عوض کردم و نوار بهداشتی گذاشتم . یونیفرم مدرسه رو پوشیدم و یه نوار بهداشتی هم زاپاس گذاشتم . کیفم رو چیدم و موهامم شونه کردم چتریامم مرتب کردم . از اونجایی که حوصله موهامو نداشتم ، موهامو یکم بالا با کش بستم و گوجه ایش کردم . کورو در اتاقم رو زد .


کورو : اماده ای ؟

کاسومی : ( بی حال جوابش رو دادی ) اوممم

کورو : بیا بیرون صبحونه بخوریم بریم دیرمون میشه ها !

کاسومی : باشه


رفتم بیرون دیدم صبحونه حاظره .


کاسومی : ( بی حال ) آریگاتو نی سان ( ممنون داداش )


کورو با شوک اومد جلو . دستاش رو گذاشت رو لپام


کورو : چت شده چرا انقدر رنگت پریده ؟

کاسومی : خوبم فقط پریود شدم .

کورو : اشکال نداره بیا صبونه


صبحونه رو خوردیم و هر کدوم یه خوراکی گذاشتیم تو کیفمون و راه افتادیم . رسیدیم دبیرستان . رفتم تو کلاس .


کاسومی : اوهایو مینا

دخترا : اوهایو کاسومی چان !

کورو : اوهایو

کامیناری و کریشیما و چند تا پسرای دیگه : اوهایو .


رفتم نشستم سر جام . تودوروکی هنوز نیومده بود . سرمو گذاشتم رو میز . دخترا اومدن بالا سرم


اشیدو : چت شده داری میمیری !

مومو : رنگت شده عین گچ دیوار

کاسومی : ( چشمای اشکی ) صبح با دل درد پاشدمو ......


خود دخترا فهمیدن چخبر شده .


اوراراکا : وای ! معلومه از دل درد داری به خودت میپیچی !

هاگاکوره : ما میریم چیزی لازم داشتی بهمون بگو

اسویی : اره نگران نباش

کاسومی : باشه ممنونم .


کامیناری رفت جلوی کورو


کامیناری : چرا انقد رنگ کاسومی پریده ؟

کورو : چیز خاصی نیس


باکوگو قبل من اومده بود . دیدم میدوریا و ایدا هم اومدن . بعدش هم تودوروکی اومد جلوم نشست . پرزنت مایک اومد . بلند شدیم برا احترام و دوباره نشستیم . کلاس زبان انگلیسی شروع شد . زبان من خوب بود ولی زبان کورو اصلا خوب نبود . به سختی کلاس رو تحمل کردم تا اینکه تموم شد و وقت ناهار رسید .


رفتیم تو تریا مرکزی . ناهار هاش هم خوشمزه بود و هم خوش قیمت . من رامن سفارش دادم و کنار ایدا و اوراراکا و میدوریا و کورو خوردم . من هر وقت پریود میشم کم حرف میشم . اشپز اومد بالا سرمون .


اشپز : خوراک برنج ، غذای ساده و مفرحیه ، موافقین ؟

میدوریا و اوراراکا و ایدا و کورو : اوهوم

کاسومی : ( لبخند ) رامنتون هم خیلی خوشمزس ممنونم .


بعد از تموم اینا بعد از ظهر ، کلاس مبانی پایه قهرمانی شروع شد .


منتظر معلم بودیم . که صدای المایت از پشت در اومد


المایت : بندههههههههه ....... ( اومد تو ) مثل پسرای گل ، از در وارد میشم .

کامیناری : ( با ذوق ) مثل همیشه خفنه

کورو : خود المایته

کریشیما : ایول ! اونم از معلم هاس !

اسویی : طرح لباسش مال عصر نقرس

اوجیرو : بابا طراحیش خیلی خفن تره . اب تو دهنم خشک شد .

المایت : من مبانی پایه قهرمانی رو بهتون درس میدم ! تو این درس قراره با روش های مختلف اموزش ببینین تا مبانی قهرمان شدن رو یاد بگیرین . مباحث مختلفی هم تو این درس یاد میگیرید . ( فیگور میگیره ) دیگه مستقیم بریم تو دل کار . امروز ..... ( یه برگه اورد جلومون ) تمرین مبارزه داریم !

و قراره با اینا پا به میدون بزارید . ( اشاره به یسری کیف که از تو دیوار اومدن بیرون ) لباس ها بر اساس مشخصات کوسه و درخواست هاتون قبل از شروع مدرسه فرستادین ، طراحی شدن .

ذهن کاسومی : عا ! لباس هایی که طراحی کردیم .


( قبل از شروع مدرسه یسری لباس قهرمانی طراحی کردیم . مال کاسومی رو میزارم ولی مال کورو کپی مال کانکی تو توکیو غوله . )


کیفم رو برداشتم و رفتم تو رختکن دخترا . لباس رو باز کردم .


(عکس اول پارت عکس لباس قهرمانی کاسومیه )


( ببخشید عکس بده شما فقط لباسش رو با کفشش در نظر بگیرید . اون دو تا تیزی که به استیناش وصله رو تصور نکنید )


همونطور بود که میخواستم . لباسو پوشیدم .


مومو : چقدر بهت میاد .

اسویی : اره

کاسومی : ( لبخند چشم بسته ) ممنونم شما ها هم همینطور .

اوراراکا : مال من یکم تنگه

مومو : راجب لباس من فکر بد نکنینا ! جلو سینش لخته چون بیشتر توانایی خلق کردن من از بین سینه هامه .

کاسومی : نه بابا به هر حال چیزیه که هممون داریمش . اگه پسرا فکر بد نکنن

هاگاکوره : بعضیاشون خیلی منحرفن .

اشیدو : شما ها دوست پسر ندارین ؟

کاسومی : داریم برای قهرمانی درس میخونیم . دوس پسر کجا بود ؟ بیاید بریم فعلا برا ازمون الان دیرمون میشه


رفتیم تو یه چیزی شبیه تونل تو زمین بتا . چشمم افتاد به لباس کورو .


کاسومی : کورو شبیه قاتلا شدی !

کورو : بنظرم جذابه . حالا خودت چی ( اومد دم گوشم و اروم گفت ) شیطان ؟

کاسومی : ( محکم زد تو کمرش ) قرار شد حرفی در این موضوع نزنییییییی !!!!!!!!

کورو : ( خنده ) باشه بیا بریم بیرون .


رفتیم بیرون .


المایت : لباس خوبه که باعث میشه برازنده بنظر بیاید . میخوام اویزه گوشتون باشه ...که شما ... دیگه از الان قهرمانید !!


رفتم ردیف جلو بین اوراراکا و باکوگو با چهره ی جدی ایستادم .


المایت : ماشالله بچه ها ! همتون جیگر شدین ! خب ، شروع کنیم ، تخم های بارور ؟

ذهن کورو : منظورت از تخم های بارور ، تازه کاره ؟ این دیگه چه طرح مثالیه ؟


میدوریا هم اومد . یه لباس سبز تنش بود


کاسومی : عا ! اوراراکا سان ! دکو کون هم اومد .


رفتیم سمتش


میدوریا : اوراراکا سان ؟

اوراراکا : چقد ناز شدی ! دقیقا عین خودت خاکی و ساده شده .

میدوریا : ( خجالت کشید )

اوراراکا : ( با دستش سرش رو میخارونه ) منم باید دقیق مینوشتم چی میخوام .... ماله من که زیادی اندامی و چسبون شده . خجالت میکشم .....

کاسومی : حالا چرا انقدر لباست شبیه المایته ؟

میدوریا : ها ؟

کاسومی : بیخیال


همه دور هم جمع شدیم .


المایت : خب وقت تمرین مبارزست


یهو نفر کناریم که نمیدونم کی بود المایت رو صدا زد . از صداش فهمیدم ایدا عه . شبیه شوالیه های قصر شده .



ایدا : سنسه ! اینجا یکی از زمین های مبارزه توی امتحان ورودی بود ، پس میخواد دوباره نبرد شهری داشته باشیم ؟

المایت : نوچ ! ما دو مرحله پیش رو داریم ! بیشتر وقت ، با تبهکاران مبارزات بیرونی داریم ، ولی اگه یه نگاه دقیق به امار بندازین میفهمین که تبهکار های بی رحم یهو داخل ساختمون سر و کلشون پیدا میشه . حبس ، گروگان گیری خانگی ، معاملات پشت پرده ، .... در این جامعه ای که پر از قهرمانه ، تبهکاران زیرکانه در تاریکی مخفی شدن ! تو این کلاس ، شما به دو دسته ی قهرمانان و تبهکاران تقسیم میشید و دو به دو نبرد داخلی دارید . در اخر هم من با یه نفر تیم میشم و یه نفر دیگه هم تکی برای نبرد باهامون میاد .

اسویی : بدون اموزش های پایه ؟

المایت : این یه جنگ واقعی برای یاد گرفتن اصول پایه ست ! در ضمن ، الان رباتی نیست که بخواید بهش حمله کنید !

مومو : برنده و بازنده رو چجوری تعیین میکنید ؟

باکوگو : میتونیم هر طور دلمون خواست حمله کنیم ؟

اوچاکو : مثل ایزاوا سنسه مجازاتش اخراجه ؟

ایدا : چطوری قراره تقسیم بشیم ؟

آئویاما : تو بمیری شنلم قشنگ نیست ؟

کاسومی : اون ینفر چجوری شناخته میشه ؟

المایت : چقدر سئوال میپرسیننننننن !!!! ( یه دفترچه باز کرد ) گوشتون با من باشه ! موقعیت تبهکار هایی که سلاح اتمی یه جایی تو مخفیگاهشون قایم کردن ، قهرمان ها سعی میکنن داخل مخفیگاهشون نفوذ کنن . قهرمان ها باید تبهکار ها رو دستگیر کنن یا سلاح هسته ای رو به موقع پس بگیرند .تبهکار ها باید تمام وقت از سلاح هسته ای مراقبت کنند یا قهرمانان رو دستگیر کنند .

میدوریا : عین فیلم های امریکایی

کاسومی : یه لحظه ببخشید

المایت : بگو کاسومی جوان

کاسومی : کلاس ما ۲۲ نفره و گروه ها ۲ به ۲ هستن . که میشه ۴ نفر . میشن ۵ تا گروه ۴ تایی . میمونه ۲ نفر که قرار شده ینفر با شما تیم بشه و ینفر باهاتون تکی مبارزه کنه ؟ شما و اون ینفر نقش قهرمان رو دارید یا تبهکار ؟ میخوام اینو بدونم

المایت : منو اون ینفر تبهکاریم .

بچه ها : تبهکار ؟!!!!!؟؟

المایت : و اون ینفر باید سعی کنه ما رو شکست بده .

بچه ها : نامردیهههههههههه !!!

المایت : شما ها دیگه از الان قهرمانید . باید عادت کنید . ( یه جعبه اورد بالا ) تیم ها و دشمنان با قرعه کشی مشخص میشه .

ایدا : شانسی انتخاب میشن ؟

میدوریا : خوبه که ، تشکیل تیم با قهرمانا واسه ماموریتهای بعدی لازم میشه . شاید برای همین میگه ؟

ایدا : که اینطور ! پس باید به اینده نگاه کنیم . ( به المایت تعظیم کرد ) واسه رفتاری که داشتم معذرت میخوام .

المایت : خوبه ، بریم کار رو شروع کنیم .


تیم A میدوریا و اوراراکا بودن . تیم B تودوروکی و شوجی . تیم C مومو و مینتا . تیم D باکوگو و ایدا . تیم E مینا و آئویاما . تیم F کودا و ساتو . تیم G جیرو و کامیناری . تیم H آسویی و توکویامی . تیم I هاگاکوره و اوجیرو . تیم J هم کریشیما و سرو .


المایت : کورو با من تیم میشه و کاسومی میاد برای جنگ !! کورو جوان چون خواهرته نباید بهش رحم کنی .

کاسومی : همینو کم داشتم .

ایدا : خیلی خوش شانسی کاسومی . منم دلم میخواست با المایت مبارزه کنم ولی با یه رو مخ هم تیمی شدم .

کاسومی : ( لبخند فیک ) اره شانس داشتم .

اشیدو : با کوست شکستش بده کاسومی چانننننن !!


المایت دستاشو کرد تو دو تا جعبه


المایت : اولین تیمی که مبارزه میکنه .... ( دو تا توپ اورد بالا ) اینا هستن .

ذهن کاسومی : تیم A و D ؟ A که میدوریا و اوراراکا ان . D هم که ایدا و ........ باکوگو ؟؟؟؟؟؟ بدتر از این نداریم . اگه دکو و اون کاکتوس همو نکشن خوبه .

المایت : تیم A قهرمانان و تیم D تبهکاران هستن . بقیه برن اتاق مانیتور .

بچه ها : چشم !


داشتم میرفتم سمت اتاق مانیتور که یه نیم نگاهی به اون دو تا کردم . خدایا خودت دکو رو نگه دار ! رفتم تو اتاق مانیتور .


المایت رفت تا نکات لازم رو بهشون بگه . بعد چند دقیقه هم اومد و پشت بلندگو شروع کرد به حرف زدن .



المایت : حالا مبارزه تن به تن نبرد داخلی رو با تیم A و تیم D شروع میکنیم . خب بچه ها ، حسابی حواستون رو جمع کنید .


از زبون کاسومی


داشتیم اون دو تا گروه رو از رو مانیتور ها میدیدیم . دست به سینه و جدی ایستاده بودم . یهو دیدم باکوگو پرید جلوشون و یه انفجار زد .


مینتا : یه حمله غافلگیرانه اونم اول بازی ؟

کریشیما : باکوگو ، این تقلبه ! حمله غافلگیرانه نامردیه !

کاسومی : کجاش نامردیه ؟ اینم یه نوع حملس دیگع !

جیرو : تو دیگه حرف نزن خیر سرت باید با قهرمان شماره یک مبارزه کنیا ! یکم استرس داشته باش

کاسومی : ( قیافه وات د فاخ ) 😑😐

المایت : کاسومی جوان راست میگه ! حمله ی غافلگیرانه هم یه نوع استرتژیه . اونا وسط یه مبارزه واقعی هستن .

اشیدو : ( با ذوق ) میدوریا کون عجب جاخالی ای دادا !

کامیناری : باکوگو رو باش !


دیدم میدوریا با یه حرکت خفن باکوگو رو ضربه فنی کرد . یهو یادم افتاد به حرفایی که با میدوریا درباره دوستیه اونو باکوگو ازش پرسیده بودیم .


( فلش بک به زمان بعد از مدرسه وقتی داشتیم با دکو و ایدا و اوچاکو و کورو و من باهم برمیگشتیم )


کاسومی : تو و باکوگو چجور دوستایی بودین ؟

دکو‌ : چون منو کاچان هم محله ای بودیم ، از همون بچگی همدیگه رو میشناسیم . از اون ادمایی بود که حتی اگه برای اولین بار به کاری دست زده بود باز هم تا تهش میرفت . سردسته ی ارازل بچه های محل بود . خوب یا بد ، اعتماد به نفس کاچان شهره ی خاص و عام بود ، و منم همیشه تحسینش میکردم . ولی .... بعد از اینکه کوسش بروز کرد ، دیگه راه غلط رو پیش گرفت .

ایدا : برا همینه که انقدر لجبازه

اوچاکو : و بی ادب

کورو : و خشن

کاسومی : و پاچه خوار


شروع کردیم به خندیدن .


( پایان فلش بک )


اونطرف تو اتاق مانیتور ها


کریشیما : باکوگو داره چی میگه ؟ با دوربینای ثابت و بی صدا که نمیشه فهمید

المایت : ( اشاره به گوشی هوشمند به گوشش ) داره با گوشی های هوشمند بی سیم با هم تیمیش حرف میزنه . به همراه نقشه ی ساختمان میتونی بگیری . این چسب هم باهاش میدن . ( یه نوار چسب گرفت دستش ) هر کی بتونه این نوار چسبو دور حریفش ببنده ، یعنی تونسته اونو گیر بندازه .

کاسومی : محدودیت زمانی ۱۵ دقیقست و تیم قهرمان نمیدونه سلاح هسته ای کجاست ! درسته ؟

المایت : بله

اشیدو : پس تیم تبهکار اینجا آوانس داره‌ .

المایت : قهرمان ها باید بتونن تحت هر شرایطی اوضاع رو نفع خودشون بچرخونن . بعدشم ، مگه ایزاوا سنسه بهتون نگفت ؟ ما اینجا ..... ( مشتش رفت بالا ) میریم به سوی ..... ( مشتامون رو اوردیم بالا ) فراتر از قدرت !

آئویاما : موسیو . باکوگو رو ...


نگاها همه رفت سمت مانیتورا . نگاهم افتاد سمت باکوگو . چیکار میخواد بکنه ؟ میخواد عقده هاشو اینجا سرش خالی کنه و بکشتش .


دیدم یه لگد زد به سر دکو که دکو با دستاش از سرش محافظت کرد . بعدم انگار که میدونست باکوگو از کجا حمله میکنه از ضربه دست راستش جاخالی داد .


ساتو : کارش حرف نداره !

سرو : جلوی نفر اول ازمون ورودی حتی از کوسش هم استفاده نمیکنه !

کامیناری : کفرش دراومده ! چه ترسناک شده !

ذهن کورو : معلومه که چقد به خودش مینازه .


۶ دقیقه بیشتر نمونده بود .


دیدیم که باکوگو رو به روی دکو یه چیزی که به لباسش بود رو کند . مثل اینکه میخواست با قدرتش یه انفجار بزرگ درست کنه .


المایت : باکوگو جوان ، صبر کن ! میخوای بکشیش

کاسومی : ( تعجبی ) اینجوری که دکو میمیره !


یه انفجار بزرگ درست کرد که به گمونم زد اون طبقه رو داغون کرد . انفجار اونقدر زیاد بود که اتاق مانیتور هم لرزوند . فک کنم اگه درست دیده باشم از سمت راست دکو رد شد .


کریشیما : ( عصبانی ) ناسلامتی اینجا کلاسه ها !

المایت : مرد جوان ! میدوریای جوان !

کریشیما : سنسه ! باید جلوشون رو بگیرید . باکوگو حسابی. زده به سرش . می کشتش ها !

المایت : نه .... !

کاسومی : ( عصبانی و اروم جوری که فقط کورو که کنارت ایستاده بود بشنوه ) به عنوان یه معلم ، هر چقدرم که دستت ازاد باشه ، بازم وظیفه ی محافظت از دانش اموزاتو داری

کورو : ( فهمید میخوای یکاری کنی ) ( اروم گفت جوری که فقط تو بشنوی ) اروم باش !

کاسومی : ( عصبانی و اروم جوری که فقط کورو که کنارت ایستاده بود بشنوه ) اونوقت میخوای اینجوری یکی از دانش اموزاتو به کشتن بدی ؟

المایت : باکوگو جوان ، اینجوری پیش بری ، دفعه بعدی مبارزه رو متوقف میکنم و تیم شما میبازه . حمله با قدرت بالا در ساختمان باعث تخریب دژی که شما باید ازش محافظت کنید میشه . همچین نقشه ی احمقانه ای هم به ضرر تیم قهرمانانه و هم تبهکاران . میخوای امتیازاتت رو بخاطرش از دست بدی ؟


دیدیم به دکو حمله کرد ولی دکو نتونست جاخالی بده . باکوگو اول یه انفجار زد و بعد تو دود مخفی شد و تغییر جهت داد و رفت پشت سر دکو و یه انفجار به کمرش زد .


کیرشیما : ( تعجبی ) این چی بود دیگه ؟

شوتو : اونجور که بنظر میاد نیست ، باهوش تر از اونیه که فکر میکردم .

کیریشیما : منظورت چیه ؟

شوتو : تو یه چشم بهم زدن جهت حمله اش رو عوض کرد و تو دود مخفی شد و صبر کرد و بلافاصله دوباره انجامش داد .


دیگه نتونستم تحمل کنم .


کاسومی : ( لحن نگران ) المایت سنسه !! جلوشون رو بگیرید .

مومو : گرفتن یه ضربه درست و حسابی موقع مبارزه طرف رو ناکار میکنه . باید تسلیحات جانبی خوبی برای پشتیبانی ، از همچین انفجاری داشت .

کامیناری : چه استعدادی ... چه استعدادی ... اه اه


باکوگو ضربه ی محکمی به دست راست دکو زد و مثل همون موقع که دکو با یه ضربه فنی زدش زمین ، زمین زدش .



کاسومی : امون نمیده دکو فکر کنه .

اشیدو : زجر کشیه بابا ! گرفته مثل کیسه بوکس داره کتکش میزنه !

توکویامی : این کارا در خور یه قهرمان نیست .

کامیناری : فکر میکردم میدوریا ناجور خفنه . اما از نظر قدرت ، باکوگو قطعا .... یه عیار دیگه داره

ذهن کاسومی : ربطی نداره باکوگو الان داره عقده های بچگیش رو خالی میکنه .


چشمم افتاد به دکو که داشت چهار دستو پا میدوید .


اشیدو : داره فرار میکنه ؟

کیریشیما : مرد نیست اگه فرار کنه . اما خب چاره دیگه ای نداره . یجای کار میلنگه ها ... چرا ؟!

ذهن کاسومی : حتما یه نقشه ای داره . بدنش نمیتونه فشار و قدرت کوسشو کنترل کنه . درست عین خودم . مطمعنا میدونست قراره با همچین قدرتی مقابله کنه پس بی شک یه نقشه ای داره .


یهو دویدن سمت همدیگه . جفتشون مشتشون بالا بود . چشمم افتاد به دست دکو . دوباره همون حس دژاوو رو بهم داد . مشتاشون بهم نزدیک‌ شد .


کیریشما : ( نگران ) میگما ، ناجور میزنه ، سنسه !

کورو : به عنوان یه معلم باید ازش محافظت کنی سنسه ! الانه که اون دیوونه بکشتش !!

المایت : شما دوتا کاف.....


دیدم حالت مشتش عوض شد و رفت سمت پایین . مثل اینکه میخواست از پایین به بالا ضربه بزنه تا....تا


لبخند اومد رو لبم . استین لباس کورو رو گرفتم .


کاسومی : ( تقریبا بلند ) نقششو فهمیدم


میخواست از پایین به بالا ضربه بزنه تا فشار ضربه سقف بالا سرشونو خراب کنه تا اوراراکا بتونه با کوسش به ایدا حمله کنه . اون میدونه که مبارزه تن به تن شانسی نداره . اما تو نقشه چینی حرفی داره که بگه . خوب تله ای انداختی براش میدوریا .


همین اتفاقم افتاد . با این کار تمام شیشه ها شکست و یه قسمت از هر طبقه ریزش کرد و تا پشت بوم رفت و فشار هوا عین چی زد بیرون . اوراراکا هم تونست بمب رو بگیره . دوباره مردمک چشمام رفت سمت میدوریا . دود از جلوی صورتش کنار رفت . یه دستش کبود شده بود و یه دستشم سوخته بود . صورتش هم اسیب دیده بود . زمان هم تموم شد .


هممون بهت زده بودیم . نقشت ورق رو برگردوند میدوریا . کارت عالی بود .


المایت : تیم ...... تیم قهرمان برندستتتتتتتتتتتتت !!!!!




تا پارت بعد .

نوار بهداشتیزبان انگلیسی
۰
۰
Otaku girl
Otaku girl
:)
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید