Lonarkaid
Lonarkaid
خواندن ۱ دقیقه·۴ ماه پیش

جام نگاهش

روح بود و جوهر تیره بی‌حسی‌اش، شناور بودنش، عمق سکوتش، پرپر شدن غنچه پژمرده‌اش.


قلب بود و فریاد خواستار اتمام ضربانش، شکستگی تک تک تکه هایش.


چشم بود و خونابه جوشان اشک‌هایش، تماشای جهنم و لرزش مردمکان پر وحشتش، مژگان فروافتاده‌اش.


جسم بود و له‌شدگی بند بند وجودش، عدم تمایل به حرکت دستان پرزخم و زانوان خمیده اش، درد پیچک‌وار به‌دور اخرین تصاویر مبهم لبخند کمرنگ آبی رنگش.


زهر بود و طنین جام نگاهش, سرخی رخسارش، مدهوشی انگشتانش،


خماری بود و التماس عاجزانه مستی، توهم و خنده و تلخی...

جامدردتلخیبی حسی
کفاره شراب خوری های بی حساب، هشیار در میانه مستان نشستن است.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید