Lonarkaid
Lonarkaid
خواندن ۱ دقیقه·۲۵ روز پیش

جنونم.

جنونم.
جوهر روحم از سیاهی چکه می‌کند. قاب اسارت به دیوار آویختم، دیوار آوارگی ذهن و تلاشی افکارم. تاریکی مرکبش به شیشه عطر خالی‌ام می مانست، عاری از رایحه بی‌مانندترین خلأ نبودن‌هایت.
جنونم.
جام نگاهت که هیچ‌گاه نصیبم نشد لبالب از شراب خماری بود. دیدگانم گویی بی‌حفره‌اند، بی‌اشک و نابینا. گیسوانم به پریشانی احوالم هر روز بیشتر پیچ و خم برمی‌دارد. قلبم از سردی یخ زده‌. سردِ سرد است. به گمانم از دستش داده‌ام.
جنونم.
همه چیز را مضحک می‌شمارم. در این شهر خاکستری، تبسم نقش بستن بر عابران پیاده را هم باید از محالات پنداشت. به‌هنگام حمله عصبی، نفس‌نفس زدنم برایشان یک تظاهر توخالی‌ست. به‌ناگاه دوستی دستم را کشید و گفت، چه میکنی با خودت؟
جنونم.
به وقت تلخ ترین بی‌ثباتی روانی‌ام که در خلوت خودم، ناخواسته فریاد وامانده ای در گلوگاه خفه‌شده‌ام بالا رفت، به وقت فروپاشی‌های پی‌در‌پی و نیمه شب مردن هایم، به وقت طنین تک‌تک رعد و برق‌های این فلک‌الافلاک طوفانی، به وقت دوچندان به رگبار بسته‌شدن روح مغروقم.
جنونم.
با خودم دست به یقه ام، هرچی می‌دوم در این هزارتوی لعنت شده دورتر می‌شوم. گردباد نرسیدن ها احاطه ام کرده‌.
جنونم.. جنونم و اخر این جملات بی سر و ته مرا خواهند کشت.

کاش میشد ابر شوم، محو شوم، با همه کس قهر شوم..


کفاره شراب خوری های بی حساب، هشیار در میانه مستان نشستن است.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید