Lonarkaid
Lonarkaid
خواندن ۲ دقیقه·۱ سال پیش

دلیل های کوچک


شاید یه سری وقتا فقط دلیل های خیلی کوچولو باعث میشن ادم دووم بیاره تو این زندگی لعنتی...
نه اینکه ادم بره دنبال چیزای بزرگ و کلیشه ای بگرده، خیلی کوچولو تر از «لیست فیلمایی که ندیدم» وجود دارن‌‌...
حتی کوچولو تر از رمان نصفه ای که نخوندم یا آهنگایی که دانلود کردم ولی گوش ندادم...


مثلا یهو به خودت میای، می بینی ده دقیقه اس که توی ترافیک و پشت چراغ قرمز، روی پنجره نه چندان تمیز با انگشتت چندتا قلب کشیدی و زل زدی به اون گربه گوشه پیاده رو. همونی که هر از گاهی از سرما می لرزه و دمش رو تکون میده، برای افرادی که از پیاده رو رد می‌شن چشم هاشو ریز می کنه، وقتی یه موتوری با سرعت از بغلش رد میشه جیغ میزنه و انقدر ریلکس بدنشو کش و قوس میده. کم کم ترافیک از بین میره و ماشین حرکت می‌کنه، حالا سرتو صدوهشتاد درجه می چرخونی تا باز هم عشوه اومدن هاش یا با غرور ژست گرفتن هاش رو نگاه کنی.

یا اون شوخی خرکی بچه ها سر کلاس وقتی معلمی که ازش متنفری رو ضایع کردن، و به پهنای صورت لبخند شیطانی زدی.

یا اون بسته چیپسی که یهو چپه شد و همه حمله کردن سمتش، بلکه یه تیکه دو میلی متری بهشون برسه.

یا وقتی پلی لیست رو گذاشتی رو حالت رندم و بعد از یه حال و هوای تراژیک، یهو پاشو میذاره تو کفش اون فایل اسیدی که یه میم خز با هوش مصنوعی بود، همونجا سکته ناقص رو زدی و میخواستی جیغ بزنی.

لونارکید، ممنون که دیشب ساعت دو وقتی پتو پیچ داشتی درس میخوندی، خودکشی نکردی و امروز تونستی ببینی اهنگ مورد علاقت توسط یه فرد خاص کاور شده.. همون کاور ۵۶ ثانیه ای که کل روزتو ساخت.

حالا یه چیزی، حالت های برعکسش هم هست ها! مثلا فردا برنامه درسی یکم جا به جا شده و دینی داریم، خب من برم سرمو بکوبم تو دیوارررر... ولی تهش همه اینا فاقد اهمیتن. مشابه موقعیت هایی که به ذهنم رسید بیشتر ما رو وادار کردن به زنده موندن، تا اهداف بلندمدت. مگه لحظه ها بازه زمانی رو نمی سازن؟ یه روزی می رسه همونطور که به تاریخچه کامل هرچیزی دسترسی داری، حالا ویکی پدیا یا عکسای بچگیت یا هرچی، همه فریم های زمان هم بغل هم داری، انگار همه چیو ریخته باشی توی یه USB. خدایی، اول میری همین خاطره های یهویی که کل روز، هفته یا ماهت رو ساختن مرور می‌کنی، بعد چک کردن لیست های بی شمار و هدف ها...


یونو وات؟؟ هرچی بره جلو تهش هیچی نمیشه، امید داشتن توی کابوس بدترین شکنجه اس شاید بدون امید بشه مرده متحرک بود، ولی بدون دلیل های کوچیک اون USBعه به درد نمیخوره، بعدشم لیست ها کمرنگ میشن..




پ.ن. خودمم باورم نمیشه اومدم pov های غیر دارک و نسبتا مثبت نوشتم، امروز کلا رو اون مود بودم... بنظرتون چه بلایی سرم اومده؟

زندگی لعنتیمودلحظه ها
کفاره شراب خوری های بی حساب، هشیار در میانه مستان نشستن است.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید