Lonarkaid
Lonarkaid
خواندن ۱ دقیقه·۳ ماه پیش

دوم سپتامبر

یه جایی منتظر بودم کارم راه بیفته، معطل شدم دو ساعت. تماشا کردن گرفتاری مردم هم هرگز جذاب نبوده و نیست. هیچی بیشتر از کتاب خوندن نمیتونست منو از اون شرایط نجات بده. یادم افتاد ایبوک سیزیف از آلبر کامو رو نصفه رها کرده بودم.

سریع رفتم توی فایلش و همینطوری که صفحه ها رو میاوردم پایین، یه لحظه چشمم به یه تاریخ توی یکی از صفحات مقدمه خورد.

گوشی رو گذاشتم کنار و خیره شدم به تاریخی که کنار ساعت ۱:۲۳ ظهر نوشته بود: Sep 2.

این یه شوخیه.. مگه نه..؟ دارم توی لحظه ای نفس میکشم که ده‌ها سال پیش توی چنین روزی، جنگ جهانی دوم شروع شده..؟

اون قسمت از متن کتاب...
اون قسمت از متن کتاب...


توی تاریخ، این قسمت به طور ویژه‌ای همیشه برام قابل تأمل بود. یاد اولین سکانس فیلم پیانیست افتادم. اولین ثانیه هایی که با نوکتورن بیستم شوپن شروع میشه، آدرین برودی هنرپیشه شخصیت اصلی روی صندلی نشسته و به طور زنده داره برای برنامه رادیویی پیانو میزنه. آنچنان محو نواختن میشه که وقتی نازی‌ها حمله میکنن و سقف با تخریب بسیار سقوط میکنه و همه‌جا درحال نابود شدنه، این مرد همچنان ادامه میده و انگشتانش بطور ماهرانه روی کلاویه ها حرکت میکنن.

سِیر انواع شکنجه‌های اردوگاه ها و کشتار وسیع لهستانی‌ها، توی فیلم به نمایش در اومده که اگر فیلم رو ندیدید پیشنهاد میکنم توی یه تایم آزاد برید و ببینید، اونقدر معلومات بالای تاریخی و قلم حرفه‌ای ندارم که بتونم نقد بذارم اینجا.

ولی کلا دیگه از ظهر تا الان مدام نوکتورن بیستم توی سرم پلی میشه.. پیانوی بی‌کلامی که میشه ساعت‌ها باهاش اشک ریخت.

یعنی بعدها.. کسی به این فکر میفته کهn سال پیش توی یه سری روزها، چه‌ها که برما نگذشته..؟


جنگ جهانی دومپیانیستتاریخآلبر کامو
کفاره شراب خوری های بی حساب، هشیار در میانه مستان نشستن است.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید