داستان این کتاب در زمان حال نیست، کمی قدیم تر هست و به این دلیل فضای داستان و گفتارها بسیار دلنشینه. نکات آموزنده خوب، تلاش، امید و موفقیت در داستان وجود داره. فضا سازی داستان خیلی خوبه و خواننده رو همراه میکنه (وقتی میخونیم انگار در اون زمان زندگی میکنیم، پر از حس و حال خوب). این داستان قهرمان داره و از این نظر هم حائز اهمیت هست. متن روان ، داستان پردازی خوب، باور پذیر بودن و مفاهیم درست از نکات مثبت این اثر هست.
عزت الله خان مردی ست نسبتا جوان، متاهل و صاحب دو فرزند دختر که با مادر و خواهر و برادر کوچکتر از خودش در خانه ای بزرگ زندگی میکنن عزت الله خان مالک خانه هایی در محله ای فقیر نشین هست و به دلیل مشکلاتی که در خانه خودش داره میره دنبال کسی که بتونه ازش کمک بگیره گلنار دختر بچه ای حدودا ۱۲ ساله ست و در خانواده ای فقیر زندگی میکنه با پدری معتاد. پدر خانواده از عهده مخارج خانواده برنمیاد و بخاطر اعتیادش درگیر خانواده نیست. مادر خانواده سعی میکنه بچه ها رو با همه ی نداشته ها بزرگ کنه، گلنار هم تقریبا کمک حال مادر هست و در کار خانه و نگهداری از برادرهاش کمک میکنه. اوضاع زندگیشون خوب نیست و مجبور میشن با همه دلتنگی ها فکری بکنند و گلنار رو برای مدتی برای کار به خانه عزت الله خان که صاحب خونه شون هست بفرستن گلنار خیلی ناراحت میشه و دلش نمیخواد از خانواده جدا بشه ولی چاره ای نیست . زندگی خیلی سخت میگذره و اجاره خانه عقب افتاده و مجبورن برای ادامه زندگی چاره کنن عزت الله خان مالک خونه های زیادی در کوچه ای که گلنار و خانواده ش زندگی میکنن هست، به پدر و مادر گلنار قول میده دخترشون اذیت نشه و اجاره های ماه های بعدشون هم با کار کردن گلنار تسویه کنه خانه عزت الله خان در محله ی دیگه ای هست که زندگی خوبی هم دارند و حتی خدمتکاری به اسم شوکت خانم دارن که به امور خانه رسیدگی میکنه عزت الله خان در یک روز برفی با کلام و رفتار مهربانانه و مودب گلنار رو سوار ماشین میکنه و با خودش میبره؛ عزیز مادر عزت الله خان زنی هست که مدیریت امور خانه رو به عهده داره و رفتار خوبی هم با گلنار نداره خواهر و برادر عزت الله خان کمی از گلنار بزرگتر هستند دو دختر عزت الله خان کوچک هستن و نیاز به مراقبت دارن گلنار سعی میکنه باری از دوش خانواده عزت الله خان برداره و هر کاری که بتونه یا بهش بگن انجام میده. کم کم هم بازی پریناز دختر بزرگتر عزت الله خان میشه و از دختر کوچک که شیرخوار هست نگهداری و مراقبت میکنه. کمی که میگذره گلنار متوجه مسائلی میشه که عادی به نظر نمیرسه، مثلا صداهایی که از طبقه بالا میاد و کسی توضیحی در این مورد به گلنار نمیده، اجازه ورود به طبقه بالا هم نداره همین مسئله هر روز گلنار رو کنجکاو تر میکنه تا یک روز که کسی در خانه نبود سر بچه ها رو گرم میکنه و به طبقه بالا پا میذاره اما با در بسته که قفل شده بود مواجه میشه، در همین حین عزیز میرسه و حسابی عصبانی میشه و بعد از بحث و دعوا گلنار همچنان به خدمت در خانه ادامه میده یک روز که عزت الله خان خونه نبود و گلنار مشغول شستن ظرفهای ناهار بود، سر و صدای زنی رو از طبقه بالا میشنوه، صدای شکستن اشیاء ، صدای گریه و .... وقتی از آشپزخانه بیرون میره متوجه میشه همه جلوی پله های طبقه های بالا ایستادن و گریه میکنن، طاقت نمیاره و میگه بذارین من برم بالا که با مخالفت عزیز مواجه میشه . در همین حین که همه ناراحتن عزت الله خان از راه میرسه عزت الله خان تا اوضاع خونه رو میبینه سریع به طرف پله ها و طبقه بالا میره ۱ ساعتی طول میکشه گلنار بچه ها رو آروم میکنه و میخوابونه که عزت الله خان از طبقه بالا میاد پایین و گلنار رو صدا میکنه و باهاش صحبت میکنه میگه سه راه داری یا برگردی خونتون یا همینجا بمونی و توی نگهداری از بچه ها کمک کنی یا به من کمک کنی گلنار با دیدن ناراحتی عزت الله خان، با توجه به محبت و احترامی که از عزت الله خان دیده بود؛ گفت به شما کمک میکنم.....
این متن برای چالش کتابخوانی طاقچه نوشته و منتشر شده است