دلم یه گریه خیلی عمیق میخواد
اما نمیتونم و لبخند میزنم
درحالی که فکر میکنم دارم تو یه گودال پیج میخورم ، روی صندلیم نشستم و دارم تو سرم همه چیز رو با چکش میشکنم و خراب میکنم
درحالی که حس میکنم نمیدونم دیگه چی درسته و چی غلط
دارم تو خودم میسوزم و نیست و نابود میشم و همزمان صدای گریه میاد
اما نمیتونم ببینم کی گریه میکنه ، صدای غم میاد ، صدای بلاتکلیفی و شکست
صدای دختری میاد که منم اما نمیشناسمش و همه چیز مثل صفحه شطرنج شده ، سیاه و سفید و من تو یه بازیم که قوانینش رو نمیدونم اما حس میکنم کهمیدونم
حس میکنم میتونم بازی کنم ، تو و هزاران آدم دیگه دارین بازی میکنین
من دارم تقلید میکنم و دلم میخواد زمین بازی رو ول کنم و برم .
بزارم همه چیز سیاه باشه نه سیاه و سفید
دلم میخواد بفهمم من کی هستم که دارم خودم رو میخورم ، با اجازه کی این همه آزار میبینم
کی مقصره؟ برم یقیشو بگیرم و از گودال پرتش کنم بیرون
من و خیلیا تو گودالیم اما همزمان فقط منم و کسی نیست
نگاهم رو میچرخونم و کسی رو نمیبینم همه چیز قرمز میشه و من تنهام دارم فرو میرم
زار میزنم و میترسم
از همه آدمای دنیا و همه آدمایی که تو گودال بودن میترسم
از همه بازی های دنیا و قوانینشون میترسم
من فکر میکنم دوست داشتنی هستم ، میفهمم و مهمم
ولی نبودم و میترسم
میترسم که هنوزم به خودم باور داشته باشم و روی خودم به اشتباه حساب کنم
میخوام درستش کنم اما نمیشه
دیگه زمین شطرنجی وجود نداره ، همه جا سیاه شده
سیاه ..