چند سالی میشود که اینستاگرام به یکی از شبکههای مجازی محبوب بین مردم ما تبدیل شده است. محبوب شدن این شبکه چندان عجیب هم نیست، آنهم به چند دلیل قابلقبول (ق ق) یا غیرقابلقبول (ق ق غ)، البته به عقیده نگارنده مثل:
۱) اکثر ما مردم ذاتا تنبلی هستیم و قلبا دوست داریم معجزهای رخ دهد تا ره صدساله را در یک شب برویم و مانند اینفلوئنسرهای کاردرست (تاکید میکنم کار درست نه آن قبیل که میآیند و هر روز تولد ۱۵۳۷۸۶۷۸ نفر را تبریک میگویند آن هم درازای مبلغ ناچیزی که در جمع ماهانه، خرج یک عمل بای پس معده را بهراحتی در میآورند) کسب درآمد کنیم.
۲) اگر اینترنت یاری داد و مثل تاریخ ۱۰ مرداد ۱۴۰۱ نبود، کافی است عبارت سرانه مطالعه روزانه مردم ایران را در گوگل که شاید وقتی دارید این متن را میخوانید فیلتر شده است سرچ کنید. نگران نباشید عددی که مشاهده میکنید کمتر از انگشتان یک دست است و بهراحتی میتوانید در ۳۶۵ ضرب کنید تا وخامت حال سرانه مطالعه سالانه مردم عزیزمان را دریابید.
۳) این مورد در ادامه مورد قبل هست که چون جا نمیشد گفتم یک مورد اضافه کنم. قطع به یقین به خاطر همین سرانه مطالعه پایین، مردم حوصله خواندن کپشن یک پست بیشتر از ایموجی و نهایتا یک خط که هیچ، حوصله خواندن مقاله هزارکلمهای بلاگ، خبرنامه یا مجله سایتها را ندارند. اینستاگرام هم بهراحتی این نقطه مشعشع را پیدا کرد و حالا تعداد کاربرانی که از ایران این اپلیکیشن را نصب و مرتب بهروزرسانی میکنند روز به روز بیشتر میشود. منظور را رساندم؟
۴) اوایل، مردم ایران به اینترنت و هر شبکه مجازی مشکوک بودند، فکر میکردند اگر با اسم و فامیل مبارک واقعیشان در آن حساب باز کنند مزاحمینی که مدتها درصدد شکار آنها بودند، پشت در خانهشان با اسید و قمه و چاقو ظاهر میشوند و مزاحمتهای پیدرپی به وجود میآورند. فلذا تصمیم گرفتند که اکانتهای جوجو ۵۲۵ یا ام.ام ? و MM53200 را فعال کنند. بعد چند سال دیدند که ای دل غافل، مزاحمین سایبری اگر بخواهند شخص شخیص آنها را مورد مرحمت قرار دهند نیازی به استراتژیهای بلندمدت ندارند؛ پس به این نتیجه رسیدند که خطری آنها را تهدید نمیکند؛ بنابراین کمکم اسم کوچک، بعد فامیل را هم اضافه کردند و حساب کاربری را از شخصی به عمومی و بعد با عزتنفس بالا به بیزینس اکانت تبدیل کردند.
۵) بعد از مدتی که حسابشان را ترقی دادند و امنیت خاطر حاصل شد که هیچکس آنقدر بیکار نیست که بخواهد خاطر عزیزشان را مکدر کند، بهجز اسم و فامیل، شجرهنامه خانوادگی، زمان تولد، زمان دقیق همآغوشی، زمان دقیق زایمان، زمان دقیق کاشت مو و ترمیم ناخن و غیره را هم در ملا عام اعلام و خیال مخاطبان منتظر مشتاق را راحت کردند.
۶) بس است دیگر، چند مورد نام ببرم، برویم سراغ اصل مطلب که خیلی از این خاله بازیا مهمتر است. به ضرس قاطع پیشنهاد میکنم اگر واقعا صاحب کسبوکار کوچک یا بزرگی هستید و به اینفلوئنسر مارکتینگ فکر میکنید، در ادامه همراه من باشید.
بحث را جدی شروع میکنم. بعد از کرونا و حتی قبلتر از آن، کسانی که خودشان را با دنیای تجارت مدرن همسو کرده بودند و ازقضا سرمایه کم ولی پشتکار بالایی داشتند، از این بستر رایگان استفاده کردند و شروع به فروش محصولات خانگی یا تولید محتوا در زمینه تحصیلی یا موردعلاقه ولی حرفه ایشان کردند. زمینهای که در آن تخصص بالایی داشتند یا زمینه منحصربهفرد و بکری بود.
کارشان گرفت و به دلیل خلوتی بازار رقبا، توانستند جایگاه شغلی خوبی برای خودشان به دست بیاورند و بعد هم که تبلیغات اینستاگرامی (اینفلوئنسر مارکتینگ) رونق گرفت، نهتنها هزینه اولیه جبران شد بلکه سرمایهشان را چند برابر کردند که نوش جانشان و مزد دستشان.
اما دراینبین، بنا به تبصره اول این مقاله، کسانی که احساس کردند ای دل غافل، من که از فلانی و بهمانی بیشتر میدانم و او که هیچ بارش نیست و ایداد جاماندهام، شروع کردند بهجای خرج کمی خلاقیت و حتی هزینه، فرتوفرت به سادهترین و کپی کارانهترین روش تولید محتوا کنند. مردم ما هم که یکی از تفریحات اصلیشان گشتن در اینستاگرام است، شصت مبارک را روی قلب قرمز فشردند یا برای مسخرهبازی، پست آنها را برای فامیل فوروارد کردند؛ غافل از اینکه در حالی که دارند در دایرکت به ریش صاحب اکانت میخندند، ایمپرشن وی را بالابردهاند و او پای میز مذاکرات مجازی برای بالا بردن رقم تبلیغات نشسته است و چای مینوشد.
اما اینفلوئنسر محبوب و کار درست شدن کار هرکس نیست و عرقریزان روح و جسم میخواهد و کفش آهنین. نمونهاش همین قضیه لانچ محصولات هیرتامین و فحش و ناسزایی که روانه دایرکت و کامنت بلاگرا و اینفلوئنسرا شد.
قضیه از این قرار است که بنا بر اطلاعات موثق یا ناموثق نگارنده، آژانسی تبلیغاتی (اتفاقا پول تو همین کاره) که خواست نامش فاش نشود، مسئولیت برگزاری ایونتی آن هم چه ایونتی را برای رونمایی یک مکمل پوست و مو به نام هیرتامین بر عهده گرفت.
این آژانس از بازیگران و فوتبالیستها تا بلاگرها و اینفلوئنسرها (که به تایید خودشان پیش شخص بغلدستشان فالوئر و محبوبیت کمتری داشتند) را دعوت کرد تا در این مراسم شرکت کنند. هدف آن هم اظهر من الشمس این بود که آنها با استوری و پست گذاشتن، صفحه اینستاگرام این محصول را بالا آورده و به فروش بیشترش کمک کنند.
این مثالی واضح و روشن از اینفلوئسر مارکتینگ است که ازقضا گویا درست برگزار نشد و نتایج گهر باری مثل تمام شدن محصول، بالا نیامدن سایت از ترافیک بالا و غیره را نداشت چراکه برخلاف پیشبینیها در این بین اتفاق عجیبی افتاد.
یکی از اعضای هیئتمدیره (شاید هم شرکا یا حتی صاحب برند، فیالواقع بهقدری اطلاعات کم است که نمیدانم) از کشور مبدا و سازنده، همان شب بازار دیجیتال مارکتینگ و اینفلوئنسر مارکتینگ و کمپین ۳۶۰ درجه و صد اسم اینگونه دیگر را بهم ریخت.
وی چند رشته استوری با این مضمون آپلود کرد که «دوستان و مخاطبان عزیز، ما اصلا امتیاز تولید این محصول را به ایران ندادیم و این محصول فیک است و اگر بخرید میمیرید، حالا نگفت میمیرید ولی در چند استوری، محصول اصل و تقلبی را مقایسه کرد.»
فردای آن روز واویلایی شد. به گفته بلاگرهایی که استوریها را پاک نکردند و به عقیده نگارنده، اتفاقا بلاگرای کاردستی هستند، بازیگران، فوتبالیستها و برخی اینفلوئنسرها درحالیکه هم چنان آروغ شام شب قبل را میزدند استوری و پست را دیلیت کردند و طوری رفتار کردند که گویی دوستان و همراهان عزیز به یاد داشته باشید که نه خانی رفته نه خانی آمده، بنابراین گیر بیخود به ما ندهید.
اینچنین شد که ما از همین بلاگرها و اینفلوئنسرهای کار درست، از چندوچون قضیه آگاه شدیم و درحالیکه داشتیم خفن بودن ایونت را به دوستان دیگر نشان میدادیم، رکب خوردیم. حالا این که داستان چه بود و چه کسی چه چیزی گرفت و پس داد و غیره بماند؛ ولی در زمان انتشار این یادداشت نگارنده هنوز استعلام وضعیتی که کرده به جواب درستی منتج نشده است.
اگر دیگر در این پاراگراف بخواهم واقعا جدی صحبت کنم باید بگویم، من بهعنوان کسی که سعی کرده در حوزه دیجیتال مارکتینگ و تولید محتوا فعال باشد، به همه کسانی که واقعا به دنبال معرفی و تبلیغات برند خودشان با استراتژی اینفلوئنسر مارکتینگ هستند، توصیه اکید میکنم که قبل از سپردن هویتتان به بلاگرها حواستان به موارد زیر باشد:
۱) بلاگر یا اینفلوئسنر را با مدل عکاسی اشتباه نگیرید.
۲) تعداد فالوئر واقعا مهم نیست، رفتار او با دنبال کنندگانش و اعتمادی که به او دارند حرف اول را میزند.
۳)مطمئن شوید که مخاطبان بلاگری که انتخاب کردید به خدمات و محصول شما علاقهمند میشوند؛ یعنی جامعه هدف اینفلوئنسر با جامعه هدف یا پرسونای شما متناسب است.
۴) از بازخوردها و نتایجی که از کاربران میگیرید نهایت استفاده را بکنید.
۵) خرج کنید. به نقل از حامی مالی شرکت تاکسیرانی اوبر: «تا خرج نکنی پول در نمیاری.»
۶) به اینفلوئنسری که انتخاب کردید اعتماد کنید.
خلاصه کلام اینکه کل حرف جدی این مقاله، ۹۸ کلمه آخرش بود، اما از هزار و سیصد کلمه دیگر غافل نشوید که روح و ذهنتان را برای پذیرش این چند کلمه آخر آماده میکنند.