فردا ی ان شب توی سرسرا سخنرانی دامبلدور دامبلدور:از این به بعد خوابگاه دخترها و پسر ها در هاگوارتز یکی میشه و هر وقت هم که خواستین میتونید هم اتاقی یه خودتون رو عوض کنید. اما اگر هر پسری یا دختری یا کلا هم اتاقی شما شما را اذیت بکنه شما به من میگید تا من تا من هم اتاقی شما را عوض کنم دراکو:اَه عجب فرصتی رو از دست دادم اگر میگفت که هرکسی با هرکسی که میخواد باشه من میتونستم با هرما..آم نه یعنی خانم گرنجر هم اتاقی بشم???? رز : اه اگر اونجوری که من میخواستم میشد خیلی بهتر بود. اما عیبی نداره به هر حال ، من به چیزی که میخوام میرسم . رون : من باید هرچی زودتر به هرماینی درخواستم رو بگم . البته که اگر که من و هری و هرماینی توی یه اتاق میشد که بمونیم عالی میشد اما اما خب نمیتونم وااای خب اگه من از پروفسور دامبلدور بپرسم چی؟!؟!؟ {رون هرچی زودتر به طرف دفتر دامبلدور حرکت می کنه}دامبلدور : آقای ویزلی شما با من کاری داشتید؟ رون : بله پروفسور دامبلدور میخواستم بدونم که اگر امکانش هست شما اجازه بدید که من و هری پاتر و هرماینی گرنجر با همدیگه توی اما خب نمیتونم وااای خب اگه من از پروفسور دامبلدور بپرسم چی؟!؟!؟ {رون هرچی زودتر به طرف دفتر دامبلدور حرکت می کنه}دامبلدور : آقای ویزلی شما با من کاری داشتید؟ رون : بله پروفسور دامبلدور میخواستم بدونم که اگر امکانش هست شما اجازه بدید که من و هری پاتر و هرماینی گرنجر با همدیگه توی باهمدیگه توی یه اتاق باشیم. . دامبلدور:اما آقای ویزلی ما نمیتونیم که قوانین کل مدرسه رو فقط بخاطر شما و دوستانتون تغیر بدیم که . رون : میفهمم پروفسور دامبلدور . دامبلدور : خوبه حالا برو بخواب رون : چشم پروفسور رون : یکمی ناراحت شدم اما عیبی نداره همین الان میرم از هرماینی درخواست میکنم. رفتم توی سالن عمومی گریفیندور . هرماینی یه گوشه نشسته بود و کتاب میخوند رفتم پیشش و گفتم : هی هرماینی میگم که …… ام تو با من توی یه اتاق میای؟ هرماینی : ام رون خب باید که یه کوچولو فکر کنم . رون باشه پس تا شب تصمیم خودتو بگیر . خب؟ هرماینی : باشه ساعت ۷ بیا همینجا تا بهت بگم . «ساعت ۷ شب همونجا» رون : خب هرماینی تصمیم خودت رو گرفتی؟ هرماینی : خب اره اره من با تو توی یک اتاق میام رون:انگار که دنیا رو بهم داده بودن خیلی خیلی خیلی خوشحال شده بودم