Akio
Akio
خواندن ۱ دقیقه·۲ سال پیش

خاننده گان مرگبار(قسمت2)

داستان یک دختر است که اروزو دارد بزرگ ترین خاننده شود و در این راه خیلی راه ها را پشت سر
داستان یک دختر است که اروزو دارد بزرگ ترین خاننده شود و در این راه خیلی راه ها را پشت سر

Akio


انا وقتی از خانه الکس رفت بیرون در یک رستوران کار پیدا کرد اون خواست استخدام بشه بعد کارگره اونجا گفت

کارگر: بفرماید خانم چی موخورید

انا: نه من اومد بخاطر اگهی

کارگر: او الان میرم به ریش میگم شما منتظر باشید

انا: باشه

کارگر رفت و بعد 1ساعت اومد وگفت

کارگر: برید طبقه بالا

انا: متشکرم

انا رفت طبقه بالا و در زد یک اقا با صدای خیلی خوش فرم گفت بفرما بیا تو منم با خودم گفتم حتما الکس هستش جذاب لعنتی من بعد من از خیالتم اومدم بیرون و گفتم

انا: سلام

صاحب رستوران: سلام بیا بشین

انا: وایییییییییییییییییییی خداااااااااااا(با داد)

صاحب رستوران: وای خدا درد(باداد ملایم)

انا: شما خاننده شما 1جهان هستید

کای: خوب پروندتو بده ببینم

انا: بفرماید

بعد چند ساعت کای گفت

کای: چرا دختری هم سن تو نمیره دانشگاه الان که تابستانه برو خوش گذرونی کن

انا: میدونی ریس دنیا اینجوری که برای خاستت باید بجنگی اگر بشه منم میتونم برم خونمون و عشق و حال کنم ولی من میخوام برای خاستم بجنگم میخوام یک خاننده بشم میخوام پول در بیارم و برم دانشگاه تا یک خواننده بشم

کای: باشه از فردا شروع کن به کار کردن راستی من توی تو یک ادم موفق رو میبینم

انا: ممنونم ازتون

انا رفت بیرون و داشت میرفت که بره دانشگاه ثبت نام کنه رسید و دانشگاه

بعد 8ساعت پیاده رسید

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

خوب دوستان اینم از قسمت 2 قسمت 3حاما ببینید دوستون دارم عشقای من لایک و فالو یادتون نره نظر هم بدید تا داستان بعدیم چجوری باشه جانه??


شروع کاراناالکسخانندگان مرگبار
ای روز های خوش کوتاه ، آیا فقط برای ثبت در تاریخ آمده اید ؟
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید