پذیرش از زبان فردوسی
بارها از زبان روان شناسان مختلف شنیده ایم که تنها راه فائق آمدن بر شرایطی که تحت کنترل ما نیست، پذیرش است. اما شاید کمتر پیش آمده باشد که به درک معنای "پذیرش" پی ببریم و عمیقا بفهمیم که پذیرش یعنی چه؟
من به شخصه تا به حال کسی را ندیده ام که رسا تر و ملموس تر از فردوسی به تشریح این مفهوم پرداخته باشد. در ابیات زیر، فردوسی از درختی حرف می زند که میوه اش تلخ است، و اگر هر حیله و نیرنگ و ترفندی را هم سرش در بیاوریم، باز هم میوه تلخ به بار می آورد.
"درختی که تلخ است وی را سرشت
گرش برنشانی به باغ بهشت
ور از جوی خلدش به هنگام آب
به بیخ، انگبین ریزی و شهد ناب
سرانجام گوهر به کار آورد
همان میوه تلخ بار آورد"
اینجا فردوسی پدیده های غیر قابل کنترل و آزارنده زندگی را به درختی با میوه تلخ تشبیه کرده است. درختی که تلخ بار می آورد و برایش هیچ فرقی نمی کند که تو عسل به پایش می ریزی یا که شراب. میوه این درخت تلخ است و هیچ تاثیری از تلاش های تو نمی پذیرد. همین!
زمانی که ما عوامل آزارنده زندگیمان را شبیه درختی با میوه تلخ برای خود تصویر کنیم، خود به این نتیجه می رسیم که برای شیرین کردن آنها، هر تلاشی بی فایده است. این درخت تلخ است! آنرا بپذیر و به رسمیت بشناس!
همانطور که برخی انسان های اطراف تو تلخ اند و تلخ تر به بار می آورند. پس دیگر اینقدر به شیرین شدنشان چشم ندوز و امید واهی نداشته باش! به جایش سعی کن از تلخ بودنشان استفاده های لازم را ببری و هرآنچه که برایت مفید است را برداشت کنی. بعضی از چیزها و آدمها شبیه زیتون تلخ اند اما فوایدی هم دارند که اگر تلخی شان را تحمل کنی نصیبت خواهند شد.
آدم ها را، پدیده ها را، اتفاقات را نباید حذف کرد، نباید دور انداخت و نباید دورشان خط کشید. چون به هر صورتی هم اگر حذفشان کنی، باز بصورت دیگری در تو سر در می آورند. نباید از ایشان متنفر شوی، کینه کنی و نباید برایشان بغض بترکانی و گریبان جر بدهی. تنها می توانی دوستشان بداری، اما نه به یک شکل! قرار نیست همه چیز و همه کس را به یک شکل دوست داشت. بلکه باید شکل دوست داشتنشان را تغییر بدهی. مگر تو تمام غذاها را به یک شکل دوست داری؟ آیا همان شکلی که قرمه سبزی را دوست داری به فالوده شیرازی هم نگاه می کنی؟ شکل دوست داشتنشان فرق می کند. دوست داشتن فالوده با قرمه سبزی، دوست داشتن مادر و زن دایی، دوست داشتن نگهبان بدعنق شرکت و چگوارای کوبایی. هر کدام شکل خودشان را دارند. اگر کسی به شما طعم گیلاس را نمی دهد، کمی بیشتر مزه کنید، شاید قرار است نقش زیتون را برایتان بازی کند. تلخ اما مفید. دوستش بدارید اما به شیرین شدنش دل نبندید!
ختم کلام؛ پذیرش یعنی: "قطع امید کردن از تغییر." اگر چیزی را می توانی تغییر بدهی، اقدام کن! اما اگر نمی توانی، از تغییرش قطع امید کن! چرا که امیدواری همیشه هم چیز خوبی نیست. امید هم مثل هر چیز دیگری؛ "کمش دارو، متوسطش غذا و زیادش سم است." پس بدان که دقیقا کجا باید ناامید شوی و دست بکشی!
فرداد فلاح
پی نوشت:
دعای جبران خلیل جبران:
پروردگارا
به من آرامشی ده
که بپذیرم هر آنچه را که نمی توانم تغییر بدهم،
و دلیری ده
که تغییر دهم هر آنچه را که می توانم
و بینشی ده
که تفاوت این دو را درک کنم.