ویرگول
ورودثبت نام
صدار محلوجی
صدار محلوجی
خواندن ۱ دقیقه·۱۴ روز پیش

تام بوگندو

تام درحال تلویزیون دیدن بود که مادرش از اشپز خانه به هال آمد و به تام گفت: دیگر وقتش است که بروی حمام تام گفت نههه! من نمی خواهم حمام بروم. مادر تام گفت: تو باید حمام بروی چون خیلی کیفی شدی تام دوید و به سمت باغچه رفت و گفت: من چرا باید حمام بروم. وقتی خودش را بو کرد فهمید. که او خیلی کثیف است ولی او باز هم فکر می کنه که حمام خیلی بد است. پس باز با این حال حمام نرفت و فردا صبح بیدار شد ولی او بازم حمام نرفت مادر و پدر تام آمدن آن ها به تام گفتن: ما امروز می خواهیم برویم بیرون تو نمی آیی. تام گفت چرا من میام. ان ها در راه از یک جایی رد شدن که داشت از بالا آب میریخت وقتی آن ها از آنجا رد شدند تام خیس شد و فهمید که حمام چه خوب است، بعد از آن روز تام دیگر به حمام نه نگفت.

(پایان)

تامحمام نرفتحمام نرفتن
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید