من همیشه از طرفداران سرسخت سلسلهمراتب نیازهای مزلوبودهام. به گفته مازلو، همه انسانها با نیازهای اولیه فیزیولوژیکی - یعنی "نیازهای" برای بقا، مانند غذا، آب، لباس و سرپناه شروع میکنند. از آنجا همه چیز به سمت امنیت، عشق و تعلق، عزت و در نهایت خودشکوفایی بالا میرود.
برای مزلو، خودشکوفایی در حال تبدیل شدن به بهترین پتانسیل شما بود تا آن چیزی باشید که میتوانید باشید. بسیاری از ما آرزوی آنها را داریم، اگرچه تعداد کمی به آن دست مییابند؛ و شما میتوانید استدلال کنید که کسانی که به سطح خودشکوفایی میرسند دائماً در حال ایجاد زمینههای جدید موفقیت هستند.
واقعیت این است که موفقترین افراد در جهان کسانی هستند که در زندگی در سطح خودشکوفایی عالی هستند؛ اما کلیدی برای دستیابی به این سطح از نیاز وجود دارد که ممکن است به آسانی آشکار نباشد - به معنای واقعی کلمه، وقت گذاشتن است.
صرف زمان برای موفقیت
اگر تا به حال این احساس آزاردهنده را داشتهاید که از تمام پتانسیل خود استفاده نمیکنید، کشش خودشکوفایی را احساس کردهاید. برای اکثر مردم، این همان جایی است که در شکوفایی متوقف میشود. از این گذشته، همه ما در بهانهتراشی بسیار خوب هستیم که چرا چیزی که آرزوی انجام آن را داریم غیرعملی یا غیرممکن است. مطمئناً، از نظر تئوری خوب به نظر میرسد، اما چه کسی وقت دارد؟
اگر به آن فکر کنید، اگر یک چیز وجود دارد که به نظر میرسد افراد بسیار موفق دارند، زمان و وقت زیاد است. ممکن است زمانی این را پرسیده باشید: "چگونه این همه کار را انجام میدهند؟" به نظر میرسد که افراد موفق توانایی غیرطبیعی برای انجام کارهای بیشتر از افراد معمولی دارند.
ممکن است وسوسه شوید که فکر کنید این به دلیل اخلاق کاری سختتر است یا به این دلیل که ساعتها وقت را صرف میکنند؛ و در حالی که این میتواند برای تعداد کمی صادق باشد، واقعیت این است که اکثر افراد موفق ارزش زمان را درک میکنند و با واگذاری وظایفی که زمان را میکشد، آنرا خلق میکنند.
آیا صرفهجویی در زمان اتلاف پول است؟
وقتی بزرگ میشدم، همیشه افراد ثروتمندی را تحسین میکردم که میتوانستند خدمتکاران و پیشخدمتهایی را استخدام کنند تا کارهای خانهشان را برایشان انجام دهند.
پدر بیپول من فکر میکرد که استخدام افرادی که میتوانند کاری را که شما خودتان میتوانید انجام دهید، در بهترین حالت هدر دادن پول است. در بدترین حالت، او فکر میکرد که این کار عملی زشت برای به رخ کشیدن ثروت به دیگران است.
از طرف دیگر، پدر پولدار من هیچ مشکلی نداشت که افرادی را استخدام کند تا به او در انجام کارهای کوچک کمک کنند. پدر پولدار همیشه گفت: "مهمترین دارایی شما زمان است." تفاوت بین یک فرد فقیر و یک فرد ثروتمند این است که آنها چگونه از زمان خود استفاده میکنند و برای رسیدن به آن حاضرند چه چیزی بپردازند. به علاوه، او میدانست که با استخدام افرادی که به او در آشپزی، نظافت و انجام کارهای خانه کمک میکنند، به آنها کمک میکند تا خانوادههایشان را تأمین کنند.
پدر بیپول من همیشه کارهای پست را خودش انجام میداد و هرگز تصوری نداشت کسی را استخدام کند تا آنها را برای او انجام دهد. از طرفی او همیشه شاکی بود که هرگز زمان کافی برای انجام تمام کارهایی که میخواست انجام دهد ندارد. به دلایلی، او هرگز این ارتباط طلایی را نمیدید.
از سوی دیگر، پدر پولدار من اغلب به مردم پول میداد تا کارهای وقتگیر را برای او انجام دهند و به نظر میرسید زمان نامحدودی برای انجام کارهای بزرگی مانند ساختن کسب و کار و افزایش سرمایهگذاریهایش دارد. او میدانست که وقتش ارزشمند است و سرمایهگذاری کوچکی روی یک نظافتچی و آشپز خانه به او این فرصت را میدهد تا کارهای با ارزشی را که فقط خودش میتوانست انجام دهد، با وقتش انجام دهد.
البته این اصلی است که هر کارآفرین موفق بر اساس آن عمل میکند: کارمندانی را برای انجام کارهای تخصصی استخدام کنید تا صاحب کسب و کار بتواند زمان خود را بر ایجاد و رشد کسب و کار متمرکز کند. بسیاری از افراد ثروتمند، ثروتمند هستند زیرا این مفهوم را درک میکنند و آن را هم در تجارت و هم در زندگی به کار میبرند.
چگونه کارآفرینان و کارمندان زمان را متفاوت میبینند!
یکی از تفاوتهای اساسی بین یک کارمند و یک کارآفرین این است که کارمند زمان میفروشد در حالی که کارآفرین ارزش میفروشد. به همین دلیل، کارمند همیشه در دنیای کمبود زندگی میکند. از سوی دیگر، کارآفرین در دنیای فراوانی زندگی میکند.
ما به عنوان انسان فقط زمان و انرژی زیادی داریم. از آنجایی که یک کارمند زمان میفروشد، یعنی برای ساعاتی که برای کار صرف میکند، چک حقوق دریافت میکند، تنها به اندازه زمان و انرژی در روز میتواند کار کند. بالاخره باید بخورند و بخوابند. اگر آنها فرد متعادلی هستند، باید وقت خود را با خانواده و دوستان بگذرانند و شاید یک یا دو سرگرمی را دنبال کنند. با این حال، حتی اگر کاری جز کار انجام نمیدهند، باز هم میتوانند ارزش ۲۴ ساعته را در هر روز تولید کنند.
کارآفرینان ارزش میفروشند؛ بنابراین، آنها میتوانند از زمان و انرژی فراتر روند. آنها به جای اینکه زمان خود را بفروشند، آن را در ساختن سیستمهایی سرمایهگذاری میکنند که بدون هیچ تلاشی از طرف کارآفرین، کار کرده و ارزش ایجاد میکنند.
بنابراین، برای مثال، یک کارمند میتواند یک همبرگر عالی درست کند، اما یک کارآفرین سیستمی میسازد که میلیونها همبرگر عالی میسازد. این مدل کسب و کار اساسی مکدونالد است. یا به عنوان مثالی دیگر، یک توسعهدهنده وب کد ایجاد میکند، اما کارآفرین کسبوکاری را ایجاد میکند که محصولات را از طریق آن وبسایت 24/7 به فروش میرساند. توسعهدهنده وب تمام انرژی خود را در یک روز 8 یا 10 ساعته به کار میبرد. صاحب کسب و کار انرژی هزاران مصرفکننده را همیشه به سایت خود هدایت میکند. این بسیار قدرتمندتر است و ثروت واقعی چگونه ساخته میشود.
این موضع به یک حقیقت اساسی اشاره میکند: کارمندان و کارآفرینان طرز فکر متفاوتی دارند که نحوه نگرش آنها به جهان را شکل میدهد؛ و این طرز فکرها وقتی صحبت از تعامل با دنیا به میان میآید، همه چیز را شکل میدهند، از نحوه تعامل آنها با فرزندانشان گرفته تا نحوه تصمیمگیری آنها برای خرید.
برگرفته شده از کتاب« به بالا نگاه کن!» نوشته کیم و رابرت کیوساکی-انتشارات طاهریان
برای تهیه این کتاب به سایت انتشارات طاهریان مراجعه فرمایید.