در اولین روز آموزش انگار من از خوابی که سالها در آن بودم بیدار شدم؛ من در تمام دوران تحصیلات مدرسه و دانشگاه یک شاگرد متوسط بودم. برای اینکه جایگاه متوسط بودن خود را حفظ کنم دو کار را حتماً انجام میدادم:
1. افراد تنبلتر از خودم را در کلاس شناسایی میکردم.
2. به دنبال نکات مهم درس که باعث پاس کردن درسها میشد بودم.
این دو نکته باعث شده بود که بتوانم جایگاه خود را تقریباً در تمام مدت تحصیل حفظ کنم.
اما در ژوئن سال 1971 یک هلیکوپتر جنگی با 2 موشک و 6 مسلسل در آشیانه انتظار مرا میکشید. وقتی چشمم به هلیکوپتر افتاد فهمیدم که دوران شاگرد متوسط بودن به سر آمده است. زیرا در غیر این صورت هم خودم و هم پنج خدمه را به کشتن میدادم.
در ژانویة سال 1972 من به عنوان خلبان هلیکوپتر جنگی به ویتنام اعزام شدم. یادم هست در سومین پروازم بود که کمک خلبان که تجربة بیشتری از من داشت با نوک انگشت ضربهای به کلاه کاسکت من زد و گفت:
«میدونی نکتة منفی این شغل چیه رفیق؟!»
پاسخ دادم: «نه!»
«اینکه امروز فقط یک نفره که سالم به خانه باز میگرده، یا ما و یا دشمن.»
حالا سالها از آن روزها گذشته ولی من اشتراکات زیادی را بین زندگی کارآفرینی و خلبانی هلیکوپترهای جنگی پیدا کردم. من فهمیدم که برای زنده ماندن به عنوان یک خلبان جنگی، تنها خوب بودن کافی نیست بلکه باید عالی بود. در دنیای کسب و کار هم همین طور است. از هر ده کسب و کار در پنج سال اول، 9 کسب و کار شکست میخورند. دنیای کارآفرینی تحمل افراد متوسط را ندارد، باید عالی بود.
منظورم این نیست که برای کارآفرینی حتماً باید نظامی بود، خیر! بلکه مقصودم این است که باید همانند یک نظامی روحیة جنگندگی داشت. باید عاشق جنگیدن بود تا به حقوق ماهیانه، بیمه و حقوق بازنشستگی پشت کرد و کارآفرینی را انتخاب نمود. با ورود به دنیای کارآفرینی فرد در واقع دچار یک دگردیسی بزرگ میشود که کمتر کسی از آن قِسِر در رفته است.
داستان عالی شدن من
اگر در فرهنگ لغت به دنبال بیماری اختلال تمرکز یا اصطلاح بیشفعالی بگردید حتماً عکس من را در کنار این عبارت خواهید دید. هنگام درس خواندن گاهی بال زدن یک مگس تمرکز مرا از بین میبرد.
تغییر رویه از خلبان ترابری به خلبان جنگی در واقع مرا به یک دانشآموز عالی تبدیل کرد. ترس حفظ جان خود و خدمه باعث شده بود که من تمرکز خود را تا حد زیادی بالا ببرم. شاید این تنها استفادة من از شرکت در جنگ بود.
تمرکز قدرت به همراه میآورد
چیزی که اکثر مردم از آن غافل هستند این است که تمرکز قدرت به همراه میآورد. تمرکز باعث جمع شدن تواناییهای مختلف در یک مسیر شخصی میگردد. افراد موفق دارای قدرت تمرکز بالایی هستند.
عدم تمرکز، باعث عدم کامیابی و نهایتاً عقبنشینی و شکست میشود. عدم تمرکز، اعتماد به نفس افراد را ضعیف میکند و با اولین دستانداز آنها را از ادامه دادن مسیر منصرف مینماید.
به عبارتی میتوان گفت: «ثروت، شادی و سلامتی در واقع انعکاسی از میزان تمرکز افراد است.»
توانایی تمرکز در واقع سوخت اتمی افراد برای دستیابی به خواستههایشان است.
برگرفته از کتاب«چرا ثروتمندان دست به خاک میزنند طلا میشود؟» نوشته رابرت کیوساکی- انتشارات طاهریان
برای تهیه کتاب فوق به سایت انتشارات طاهریان مراجعه فرمایید.