غزاله زارعی
غزاله زارعی
خواندن ۲ دقیقه·۳ سال پیش

کتاب ها موجوداتی شگفت انگیز۳

کتاب سوم در روز سوم

کتابی که امروز می خوام معرفی کنم یکی از اثار کلاسیک جهان هست. کتابی کمتر دیده شده و مثل بقیه اثار کلاسیک به اون بها داده نشده و نتواسته شهرت اثار دیکنز یا برنت رو به دست بیاره . ولی من امروز سعی می کنم که این کتاب رو به نوجوانان علاقه مند بیشتر معرفی کنم کتاب:

چه کاور دلانگیزی?
چه کاور دلانگیزی?

این کتاب داستانی دارد که در بیشتر داستان های کلاسیک مشترکه ،بچه ها با مشکلات و سختی ؛ اما اصلی ترین تفاوت این داستان، حضور دو خواهر و یک برادر به نام های روبرتا فیلیس و پیتر در حالی که در بیشتر اثار کلاسیک کودکان تنها هستند.

داستان از اونجایی شروع میشه که در یک شب پدر خانواده همراه با چند مرد عجیب ، خونه رو ترک میکه و مادر و بچه ها مجبور به مهاجرت به یک خونه در حومه شهر میشن؛ خونه ای نزدیک به یک راه اهن هست ؛ که اتفاق های زیادی رو برای این بچه ها رقم میزنه . بچه هایی که دست به کارهایی می زن که بیشتر از حد توان انهاست و هم بزرگی منش و قلب اونهارو نشون میده‌.

این داستان بیشتر برای کسانی خوبه که دوست دارند تجربه زندگی در قرن بیش رو داشته باشند و برای کسانی که جنبه احساسی در این دسته از دوستان قویه.

داستان ریتم متوسط و شبیه به زندگی واقعی است از این نظر که هروز اتفاق قریب والوقع نمی افته . اما در قسمت هایی از داستان این بچه ها کارهایی می کنن که اعجاب انگیزه فراتر از انتظار خواننده

از لحن داستان اینطور به نظر میاد که راوی یکی از بچه ها یا مادر اونها باشه چون مادر بچه ها برای امرار معاش نویسندگی میکنه و داستان هارو به نشریات و مجلات ارسال میکنه و گاها موفق به فروش اونها میشه و بهترین روز خانواده رو میسازه.

✅نکات مثبت: شباهت زیادی به زندگی واقعی در ان روزگار دارد. فضاسازی خوب انجام شده . غافل گیری هایی در روند داستان وجود دارد . رفتار شخصیت ها درست است و واقعی و ملموس هستند.

به نظرم این کتاب برای افرادی که تازه به دنیای شگفت نوجوانی وارد شدند و همسن و سال بچه ها هستند مناسب تر است ؛چون در دنیای بسیار جالب و شگفت انگیزی زندگی می کنن که گاها ممکن است شما را شگفت زده کنند اما شاید برای بزرگسالان جذابیتی نداشته باشد.

تکه ای از کتاب :

بچه ها بازوهایشان را به دیوار پل تکه داده بودند. انها از اینکه چند دقیقه ای را در ارامش می گذراندند خوشحال بودند. قلب هایشان هنوز به تندی می تپید. پیتر با ناراحتی گفت : من به حرف یک قایقران پیر از اینجا نمی روم .

فیلیس به نرمی گفت :حق با توست. خوب شدکه تسلیم نشدی.

لطفا من رو از نظرات و انتقادات خودتان بهره مند کنید و

خوش بخوانید??



نوجوانان ای نزبیت اثار کلاسیکمعرفی کتابخاطره انگیز
کتاب میخونم و به شما معرفی میکنم.https://t.me/ghsazmاینجا هم تیکه کتاباشو میزارم‌‌
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید