به نام یزدان پاک
امروزه، به خصوص یکسالی را که سپری کردیم و پنجه در پنجه کرونا کمرمان خم می شد یا کمرش را خم میکردیم، گوشیهای هوشمند با تمام فواید و مضراتشان در زندگیِ ما تاثیر بسیاری داشتند.
به گونهای که بعضی از ما تمام زندگیمان، کار و داراییهایمان را در گوشیهای هوشمند خلاصه کردیم، اما اینکه تا چه حد به ما کمک کرده؟ و تا چه حدی ضرر رسانده؟ یا اینکه چه فوایدِ منحصر به فردی دارد؟ و چه فوایدی را باید داشته باشد؟ روایتی بلند است که باید مرورش کنیم.
گوشیهای هوشمند مانند نمک عمل میکنند؛ کم آنها چاشنی خوراک است و لذت بردن از خوردن خوراک، اما بسیارش فشار خون و قلبی پر تپش که میخواهد سینه را بشکافد؛ البته که این نمک، گیرا بودنش دام بزرگی است که خیلی از افراد را درگیر خود کرده و نمک گیر شده اند.
اینکه تکنولوژی و فناوری روز به روز پیشرفت می کند، نکته ای مثبت و مفید است و ما را به جلو می برد، اما این جلو بردنِ بدون فرهنگ سازی سفری شتاب زده و متحیر کننده است که لذت بردن از منظره ها را از ما می دزدد. انگاری که با منجنیق سنگی صیقل نیافته را به جلو پرتاب کنید و این صیقلی نبودن سنگ دربردارنده ی معضلاتی است که ما را درگیر مسائل مختلفی می کند.
مسئله این است که ما درگیر دروغ ها شده ایم و خیلی از خوشی هایمان را از دست داده ایم؛ ای کاش گوشیهای هوشمند دروغ سنج داشتند، کاش گوشیهای هوشمند به هشداری برای بیدار شدن از خوابِ سنگینِ غفلت مجهز بودند و می توانستند با خط قرمز بنویسند "کاربر عزیز، این مطلب دروغ است، وقت خودتان را هدر ندهید." یا بنویسند "کاربر عزیز، زیبایی در سادگی است؛ به تجمل گرایی این فرد احمق توجه نکنید، او از جمالِ داراییِ عقل بی بهره است." و خیلی از خط قرمزهایی که روی دلم سنگینی می کند و قابل شمارش نیستند.
درد من این است که این فرهنگ سازی نشده را، جلال در دهه یِ چهل با مقاله غرب زدگی فریاد زد، که پیشرفتهای تکنولوژی و ماشینیسم مفید است؛ اما بدون فرهنگسازی و آگاهی دادن نسبت به آن، گاهی اوقات بلایِ جانمان خواهد شد.
#روایتگرباش