محمد کاظمی
محمد کاظمی
خواندن ۳ دقیقه·۲ سال پیش

حکایت: مرد و گنج

«روزی روزگاری شخصی روز و شب دعا می کرد تا یک گنجی بدست آورد هر شب می خوابید و اتفاقی نمی افتاد و دوباره دعا می کرد. تا اینکه شبی در خواب پیرمردی را می‌بیند و پیرمرد به او نشانی مکانی را می‌دهد و به او می‌گوید تیر و کمانی بردار و از سر کوه تیر را در کمان بگذار و رها کن جایی که تیر افتاد گنج است. مرد با خوشحالی فردا صبح به آن مکان می‌رود و تیر را در کمان می گذارد و شلیک می کند و به مکان افتادن تیر می رود و شروع به کندن زمین می کند اما اثری از گنج نمی‌بیند این کار را ده ها بار انجام می‌دهد

ولی نتیجه ای به دست نمی آورد تا اینکه با ناراحتی به خواب می رود و دوباره آن پیرمرد را در خواب می‌بیند. با گله مندی ماجرا را توضیح می‌دهد و مطالبه ی گنج پیدا نشده را می‌کند. پیرمرد در جواب گفت:« من گفتم تیر را در کمان بگذار و رها کن این تو بودی که در دوردستها به دنبال گنج بودی.» این را می گوید و می‌رود. مرد فردا صبح به همان جا می‌رود و این بار تیر را در کمان می گذارد و رها می‌کند تیر زیر پای مرد می افتد و مرد هم زیر پای خودش را می کند و گنج را می‌یابد.»

گاه در آسمان ها و دوردست ها دنبال گنج هستیم اما گنج در زیر پای خودمان است. در کنار خودمان است. گنج خود ما هستیم.لیکن باید خود را باور کنیم. و البته خود را کشف کنیم. شاید این حرفها کلیشه شده باشه تو ذهنت اما الآن دارم به زبون خودت میگم تا از کلیشه بودن بیافته. تموم اون دانشمندهایی که میشینی و کارهاشون رو در درسهات می‌خونی بعضا آدمها معمولی بودن. حتی زیر معمولی بودن. حتما داستان ادیسون را شنیدی که از دبستان اخراج می شود. شاید داستان نیوتن را بدانی که درچهارده و نیم سالگی او را از مدرسه در آوردند تا در مزرعه کار کند. اما ادیسون و نیوتن نایستادند. و حرکت کردند. زمانی ژنرال های روس در پاسخ به درخواست خرید موشک روسی توسط ایران امتناع می‌کردند که مبادا از روی آن بسازند اما شهید تهرانی مقدم گفت خودمان می سازیم آن زمان به ایشان خندیدند. اما ایشان سه روز در مشهد می‌نشینند و طرح موشکی را می زنند که بعدها اولین موشکی می‌شود که بعد از ۷۶ سال پایگاه آمریکا را می زند عملی که هیچ موشک چینی، روسی و آلمانی و... به خود ندید . انسان را خداوند مختار آفرید. تا فکر کند و به خواست خود حرکت کند راه پیشرفت را یا راه پسرفت را، این انسان است که انتخاب می کند. همه ی ما کنکور دادیم آیا بعد از کنکور حسرت نخوردیم که ای کاش بیشتر می خوندم؟ آیا دوست نداشتیم رتبه ی برتری بدست آوریم؟ آیا دوست نداشتیم بیشتر و بیشتر در راه این مسئله ی حیاتی کار می کردیم؟ حال کنکورها در پیش داریم بسیار مهمتر از کنکور اولیه مان. ماییم که انتخاب می‌کنیم که باشیم و کجا باشیم؟

?این یادداشت در صد و بیست و ششمین، جلد نشریه ی حیات دانشگاه شهید رجایی قرار گرفت.


سیاستعلمتلاشخداگنج
دانشجوی مهندسی مکانیک دانشگاه شهید رجایی تهران ورودی سال 98 علاقه مند به مهندسی ، ریاضی ، فیزیک ، مباحث دینی و سیاسی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید