میان عطر شیشهی شور و هیاهوی خانه نشستهام. من پیش از پروکسیما، نوشتن برایم نیاز به یک مکان آرام و ساکت داشت. ولی حالا هر چند دقیقه کسی سوال میکند و رشتهی افکارم پاره نمیشود. حالا متمرکزتر از گذشته، آنچه باید انجام شود را هرطور شده به سرانجام میرسانم. دو ماه از کارآموزی ما در سیاره پروکسیما گذشت. دو ماهی که هر لحظهاش با اضطراب و شوق همراه بود.
بعد از آزمون اول، خیالم از بابت پایان راحت شد، اما استرس نتیجه در خواب هم همراه من بود. در اعماق وجودم میدانستم سوالات آزمون را به درستی پاسخ دادم، اما از نتیجهی ارزیابی بیم داشتم. سعی کردم کمی از این حال و هوا دور شوم و به خودم زمان بدهم. وقتی چیزی در اختیار من نیست، بهترین کار صبر کردن است.
وقتی به متن سایتهای گوناگون نگاه میکنی، غالباً شبیه به یکدیگرند. و همه با جملهی "این روزها" شروع شده، "این روزها با پیشرفت فلان و بهمان…" این دقیقاً چالشی بود که من داشتم و فکر میکردم وقتی این همه نویسنده، نوشتهاند، پس درست است. اما در پروکسیما فهمیدم اتفاقاً چقدر خندهدار است. به قول خانم شریفی: "الان همه میدونیم تکنولوژی پیشرفت کرده". خود من در گذشته بارها این اشتباه فاحش را تکرار میکردم و هیچ دیتایی در این خصوص وجود نداشت که بگوید بیش از اندازه گزافه نگو. این که بدانی چه زمانی باید اطلاعات کامل بدهی و چه زمانی فقط در حال پرکردن خطوط هستی چالشی است که هر نویسندهی محتوایی با آن سروکله میزند.
انتخاب عنوان، سختترین کار ممکن است. همه میدانیم تیتر باید جذاب باشد. اما جذاب از نظر چه کسی؟ برای چه محتوایی؟ لحن برند من چیست؟ چطور تیتر ساده و کوتاه باشد و در عین حال نرخ کلیک سایت را افزایش دهد؟ تیتر برای من حکم جملاتی را داشت که پسربچهی روزنامهفروش، کنار میدان شهر جار میزد، "روزنامه… روزنامه…. آخرین خبر" و حجم افرادی که به سمت خرید روزنامه میرفتند. اما همیشه این جملات صادقانه نیستند. حتماً بارها این تیترهای زرد را دیدهاید که با خبری هراسانگیز نوشته شده. اما وقتی وارد سایت میشوی، هیچ اطلاعاتی از آنچه در تیتر بود نیامده. پس دومین اصل درستنویسی، صادقانهنویسی است.
در طول دوره کارآموزی، متوجه شدم که چقدر تمام جنبههای نوشتاری مهم هستند. از انتخاب واژگان، چیدمان و طرح بندی صفحه، انتخاب تصاویر، لینکسازی و انتیتی، چطور میتوانند در بهبود کیفیت مقاله و سایت کمک کننده باشند.
وقتی به عنوان یک کاربر ساده در سایت جستجو میکردم، صرفاً خواندن یک محتوای مفید که جواب سوالم را داشته باشد برایم کافی بود. اما وقتی به عنوان یک تولیدکننده محتوا نگاه میکردم، ایرادات بیشتری به چشمم میخورد. حالا دیگر ربط پایانبندی جزییترین جزئیات محتوای قبلی و بعدی برام مهم بود. حالا برام مهم بود برای چه صفحهای نوشته شده است. محتوای مقاله چه قرار با محتوای محصول دارد؟ کسی که قرار است از این محصول استفاده بکند چه سوالاتی در خرید میتواند داشته باشد؟ یادگرفتم من فقط نویسنده محتوا نیستم که کلماتی را کنار هم ردیف کرده تا مفهومی داشته باشد. من فروشنده محصول و تولیدکننده هم هستم. من باید به عنوان یک فروشنده بهترین اطلاعات را به کاربر بدهم. و به عنوان یک فروشنده هر نیاز و سوال احتمالی خریدار را پاسخ دهم.