یونگ غیر از سطوح روان و پویش های شخصیت، چند تیپ روانشناختی را مشخص کرد که از وحدت دو نگرش اساسی درون گرایی و برون گرایی و چهار کارکرد مجزای تفکر، احساس، حس کردن، و شهود، حاصل می شوند. در ادامه به 8 نوع از تیپ های روانشناختی یونگ پرداخته می شود.
اولین مولفه از تیپ های روانشناختی، نگرش است. یونگ نگرش را به صورت آمادگی برای عمل کردن یا واکنش نشان دادن در جهتی خاص تعریف کرد. او تاکید داشت که هر فردی از هر دو نگرش درون گرا و برون گرا برخوردار است، ولی یکی می تواند هشیار باشد، در حالی که دیگری ناهشیار است.
بر طبق نظر یونگ، درون گرایی برگرداندن انرژی روانی به درون، با جهت گیری به سمت ذهن گرایی است. درون گرایان با دنیای درونی خود با وجود تمام سوداری ها، خیال پردازی ها، رویاها و برداشت های فردی آن، هماهنگ شده اند. البته این افراد دنیای بیرون را درک می کنند، ولی این کار را به صورت گزینشی و با دیدگاه ذهنی خودشان انجام می دهند.
برخلاف درون گرایی، برون گرایی نگرشی است که با برگرداندن انرژی روانی به بیرون مشخص می شود، به طوری که فرد به عینی گرایی و به دور از ذهن گرایی، گرایش می یابد. برون گرایان، بیشتر از دنیای درونی خود، تحت تاثیر محیط اطرافشان قرار دارند. آنها بر نگرش عینی تمرکز کرده و از ذهن گرایی جلوگیری می کنند.
مولفه دوم تیپ های روانشناختی، کارکرد ها است که درون گرایی و برون گرایی می توانند با یک یا تعداد بیشتری از چهار کارکرد ترکیب شوند و هشت گرایش یا تیپ را به وجود آورند. چهار کارکرد حس کردن، تفکر، احساس، و شهود را می توان به طور خلاصه به این صورت تعریف کرد: حس کردن به افراد می گوید چیزی وجود دارد، تفکر آنها را قادر می سازد معنی آن را درک کنند، احساس، ارزش آن را به آنها می گوید، و شهود، به آنها امکان می دهد آن را بشناسید بدون اینکه بدانند چگونه آن را شناخته اید.
فعالیت عقلانی منطقی که زنجیره ای از افکار را تولید می کند،تفکر نامیده می شود. نوع تفکر،بسته به نگرش اساسی فرد، می تواند برون گرا یا درون گرا باشد. افراد برون گرای متفکر، قویا به افکار عینی متکی هستند، اما می توانند از افکار انتزاعی هم در صورتی که از بیرون، مثلا از طرف والدین یا معلمان منتقل شده باشند، استفاده کنند.
افراد درون گرای متفکر، به محرک های محیطی واکنش نشان می دهند، ولی تعبیر آنها از یک رویداد، بیشتر از خود واقعیت های عینی، تحت تاثیر معنای درونی که به آن می دهند، قرار دارد.
یونگ از واژه احساس برای توصیف فرایند ارزیابی یک عقیده یا رویداد استفاده کرد. شاید کلمه دقیق تر، ارزش قایل شدن باشد، اصطلاحی که کمتر احتمال دارد با حس کردن یا شهود اشتباه گرفته شود. برای مثال، وقتی افراد می گویند(این سطح صاف حس می شود)، از کارکرد حس کردن خود استفاده می کنند و زمانی که می گویند(احساس می کنم این روز خوش شانسی من خواهد بود) از شهود، نه احساس استفاده می نمایند.
افراد برون گرای احساسی، برای ارزیابی، از اطلاعات عینی استفاده می کنند. آنها چندان توسط عقاید ذهنی خود هدایت نمی شوند، بلکه ارزش های بیرونی و معیارهای قضاوت که به طور گسترده ای پذیرفته شده هستند، آنها را هدایت می کنند. آنها در موقعیت های اجتماعی راحت هستند و بی درنگ می دانند چه بگویند و چگونه آن را بیان کنند.
افراد درون گرای احساسی، قضاوت های ارزشی خود را به جای واقعیت های عینی، بیشتر بر مبنای برداشت های ذهنی استوار می کنند. منتقدان انواع مختلف هنر، از احساس درون گرا، زیاد استفاده می کنند و قضاوت های ارزشی آنها بر اساس اطلاعات شخصی ذهنی قرار دارند. این افراد وجدان اختصاصی دارند، طرز رفتار آنها آرام است و کم حرف هستندو روان آنها اسرار آمیز و دست نیافتنی است.
کارکردی که محرک های مادی را دریافت کرده و آنها را به هشیاری ادراکی تبدیل می کند، حس کردن نامیده می شود. حس کردن با محرک مادی کاملابرابر نیست، بلکه صرفا ادراک فرد از تکانه های حسی است. این ادراک ها به تفکر منطقی یا احساس وابسته نیستند، بلکه به صورت واقعیت های مطلق و اولیه، درون هر فرد وجود دارد.
افراد برون گرای حسی، محرک های بیرونی را به صورت عینی درک می کنند، خیلی شبیه حالتی که این محرک ها واقعا وجود دارند. حس های آنها خیلی تحت تاثیرنگرش ذهنی آنها قرارندارد. این توانایی برای مشاغلی چون نمونه خوانی، نقاشی ساختمان، چشیدن نوشیدنی، یا شغل های دیگری که به تشخیص های حسی نیاز دارندکه باید با تشخیص های اغلب افراد هماهنگ باشند، ضروری است.
افراد درون گرای حسی بیشتر تحت تاثیر حس کردن ذهنی دیدنی، شنیدنی، چشیدنی، و لامسه ای خود قرار دارند. آنها به جای خود محرک ها، به وسیله تعبیرشان از محرک های حسی هدایت می شوند. نقاشان پرتره(چهره نگاران)، به ویژه آنهایی که نقاشی های شان بسیار شخصی است، به نگرش درون گرای حسی متکی هستند.
شهود عبارت است از درک فراتر از فعالیت های هشیاری.شهود مانند حس کردن، براساس ادراک واقعیت های مطلق و اولیه قرار دارد، واقعیت هایی که برای کارکردهای تفکر و احساس، مواد خام تامین می کنند. شهود از این نظر با حس کردن تفاوت دارد که خلاق تر است و معمولا عناصری را به حس کردن هشیار اضافه یا از آن کم می کند.
افراد برون گرای شهودی به واقعیت هایی در دنیای بیرون گرایش دارند، اما به جای اینکه آنها را کاملا حس کنند، صرفا به صورت زیر آستانه ای درک می کنند. چون محرک های حسی قوی در شهود اختلال ایجاد می کنند، افراد شهودی جلوی بسیاری از احساس های خود را می گیرند و با شم ها و گمان هایی که برخلاف اطلاعات حسی هستند، هدایت می شوند.
افراد درون گرای شهودی با ادراک واقعیت های ناهشیاری هدایت می شوند که اصولا ذهنی هستند و به واقعیت های بیرونی شباهت کمی داشته یا هیچ شباهتی ندارند. ادراک شهودی ذهنی آنها اغلب بسیارقوی است و می تواند تصمیماتی را برانگیخته کند که اثر ماندگار دارند.
این چهار کارکرد معمولا به صورت سلسله مراتبی نمایان می شوند، به طوری که یکی جایگاه بالاتر، دیگری جایگاه دوم، ودو کارکرد دیگر جایگاهپایین تر را اشغال می کنند. اغلب افراد فقط یک کارکرد را پرورش می دهند، به طوری که بنا بر خصلت، با اتکا بر یک کارکرد مسلط یا برتر، با موقعیت ها برخورد می کنند. برخی افراد دو کارکرد را پرورش می دهند و افراد بسیار پخته معدودی، سه کارکرد را پرورش می دهند. کسی که از لحاظ نظری به خودشکوفایی یا تفرد رسیده است، هر چهار کارکرد را کاملا پرورش داده است.
به صورت خلاصه، تیپ های روان شناختی شامل، دونوع نگرش و 4 نوع کارکرد می باشد که در مجموع هشت نوع تیپ روانشناختی را تشکیل می دهد.