ویرگول
ورودثبت نام
Enola
Enola
خواندن ۵ دقیقه·۱۴ روز پیش

ساعت ۱:۴۱ دقیقه بامداد ۱ مهر ۱۴۰۳ !

امشب شب عجیبیه برام ، ۱مهر ۱۴۰۳! ، مهر مادری که دیگه بچه اش رو از دامنش بیرون اورده و فرستاده تا بره دنیای خودش رو کشف کنه! از اون طرف ، مهر پدری که هنوز این بچه ی کم تجربه رو به اعضای خانوادش اضافه نکرده و من موندم توی این سیلاب مسیر های زندگی که نمیدونم کدومش درست و کدومش غلطه

اون روز رفتم اداره اموزش پرورش کنار مدرسه راهنمایی ام ، یه سری هم به مدرسه ام زدم ،

راستش اینجا سرسبزترین و بزرگترین حیاط مدرسه ای بود که تا حالا داشتم. چقدررر این حیاط با گل های رز قرمزشون که موقع بهار و فصل امتحانات در میومدن قشنگ و در واقع رویایی بودن ،

یادمه با همکلاسی ها از درخت بلوط وحشی(غیرقابل خوردن) مسابقه جمع کردن بلوط میدادیم ،

همیشه توی جیب مانتو و جیب کیف مدرسه ام بلوط داشتم :) انقدر که عاشق این بلوطا بودم

یادمه یکی از دلسوز ترین معلم های علوم دنیا رو داشتیم :) خانم مقدم نژاد با چشمای آبی رنگشون چقدر مهربون و دلسوز بودن :)

چقدر احساس میکنم به اینا واقعن مدیونم ، مدیون تک تک لحاظی ام که قبل زنگ علوم ، با ۲تا دوست صمیمی ام میرفتیم یه جک و جونوری از سرسبزی ها پیدا میکردیم و من با شجاعت تمام میگرفتم دستم :))) و می اوردم میذاشتم روی میز معلم علوم :)))))))))))

خانم مقدم نژاد با ذوق من ، تشویقم میکرد و اصلاا و یک بار هم نگفت این چه رفتاریه بچه ، من جک و جونور چیکار میخوام 😂😂

یه روز مانتیس بزرگی پیدا کردیم ، با دست شکسته ام گرفتم بردمش روی میز گذاشتم ، خانم مقدم نژاد اومد و دید و گفت : عههه به به ، این توی درس علوم بچه های سال نهم هستااا چقدر کار خوبی کردی! ببر نشون اونا هم بده :) کاملا جدی :)

یادمه یه دوستی داشتم به اسم پری! ایشون توی مسابقه انلاین نقاشی ژاپن مقام اورده بودن و شیرینی اورد سر کلاس ، همون موقع خیلی جدی پاشدم توی جمع کلاس و بهش گفتم میخوای در اینده بری ژاپن؟ یه جوری خودشیفته برگشت گفت : آرههه بورسیه میده ، میرم :)))))) گفتمش : منم میرم ژاپن بیا با هم بریم .

ایشون فرمودن که : به من بورسیه میده ، به تو نمیده که :/ 😂😂😂 (دنیای بچگانه ای داشتیم بخدا)

اون روزی که کرونا باعث شد دیگه این مدرسه قشنگم رو نبینم ، دقیقا یادمه ،

اون روز ۴ شنبه بود و ما با ذوق اخر هفته ، زنگ اخر از هم خداحافظی کردیم و رفتیم خونه! به امید اینکه شنبه یه دیگه ای هم هست :) ولی نبود و کرونا این مدرسه رو ازم گرفت

حس میکنم به تک تک معلمایی که حمایتم کردن توی یه جایی و ۲تا دوستای صمیمیم ، خیلی مدیونم. میخوام یه روز با یاد اوردن خاطراتمون ، به خودشون و به من افتخار کنن !

خیلی دلم میخواست موفق بشم و از اینا که موقع مصاحبه میگن : از کی تشکر میکنی ؟ اسم معلمای عزیزم و دوستانم رو تک تک بگم :)

ولی حالا که هیچ کس کنارم نیست باهاش مسیر موفقیت رو طی کنم که خب حق دارن همه پی زندگی و اهدافشون باشن ،

الان که حتی به نظر خیلیا یه شکست خورده تمام عیارم! الان که مادر مهر و مدرسه دیگه منو از دامنش رها کرده ، الانی که میبایست عضوی از مهر و مکتب پدری میشدم ، ولی رها شدم بی مهر و بی راهنما و تلاش میکنم توی اقیانوس پر موج مسیر های زندگی ، کشتی خودم رو بسازم(یا شایدم پیدا کنم!)

شاید حسرت تمام کسایی که حداقل مهر پدری یا مادری رو دارن ، بخورم

خودم باید پیدا کنم که کشتی من کجاست و مسیر من کجاست تا سوارش بشم و از این اقیانوس نجات پیدا کنم

با مهرپدری ، میتونستم چند سالی رو در مکتب این پدر ، درس زندگی بیاموزم و درباره مسیر زندگیم ، پخته تر فکر کنم و تصمیم بگیرم، ولی خب فعلا بایست تا مدتی طعم رهایی رو بچشم ، شاید تکه سنگی خورد و عقلم اومد سرجاش و به اغوش مهر و مکتب پدری پیوستم ، یا شایدم زندگی من ، مهر پدری نیاز نداره و بنا شده تا خودش کشتی خودش رو پیدا کنه!

میدونید ؟! فکر میکنم اگه بچه ی خودم رو داشتم ، به دست مهرپدری یا مادری میسپردمش یا نه!

دلم میخواد برای بچه ام اینده ام ، بنای محکمی رو بسازم که هر مهری که خودش خواست و تجربه اش کرد رو بتونه با اختیار تمام انتخاب کنه یا شایدم خودش بره دنبال کشتی خودش!

دوست ندارم الان توی زندگیم ، هیچ گونه خطای بزرگ و کوچیکی مرتکب بشم ، چون ذهنیت گندیده برخی مردم به معنای واقعی نابودم میکنه ،

اینکه با یه خطای کوچیکی برچسب " تو عین فلانی هیچ وقت موفق نمیشی ! "

یا "افراد موفق همشون از زمان تو ، فقط موفق بودن و هیچچچچچ گونه خطایی نداشتن :/ "

یا "وای ، الان موفق نشی بری دانشگاه ، دیگه رفت و باید تحصیل رو بذاری کنار و تا اخر عمرت هم که بدون تحصیلات هیچی نمیشی مثل خواهر بزرگت!! "

و همین خواهر بزرگی که

هر لحظه ای که توی خونه مامانم نشستیم ، برچسب بی عرضه بودن بخاطر کار نکردن در فروشگاه لباس برای درامد ۳ میلیون تومنی ماهیانه!!!!!!!!!! میخوریم ( من و خواهر دوقلوم )

و این وسط ، بلند پروازی ها وقول هایی که به همای کوچکم دادم تا به همه ی ارزوهاش برسونمش ،

قول ها و ارزوهایی که با هیچ کس درمیون گذاشته نشده . چون تنها چیزی که اون هیچ کس بلدن ، مسخره کردن رویاهایی که کاملا دست یافتنی هستن :)

مرسی که خوندی❤️❤️❤️



ایشون با نگاهش میگه زیاد زر نزن نصفه شب ، برو بخواب 😂
ایشون با نگاهش میگه زیاد زر نزن نصفه شب ، برو بخواب 😂



مهرمدرسهدانشگاهزندگی
فرزند ایران
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید