ʙɪᴀɴᴄᴏ
ʙɪᴀɴᴄᴏ
خواندن ۱ دقیقه·۱ سال پیش

A̶ ̶b̶i̶t̶ ̶o̶f̶ ̶b̶e̶a̶u̶t̶y̶...

.

رک بگویم از همہ‌ رنجیده‌ام،

از غریب و آشنا تࢪسیده‌ام!

با مرام و معرفت بیگانہ‌اند،

من بہ‌ هر ساز؎ کہ‌ شد رقصیده‌ام!

در زمستان سکوتم باࢪها،

با نگاه سرࢪدتان لرزیده‌ام.

رد پا؎ مهربانۍ نیست، نیست!

من تمام کوچه را گردیده‌ام.

سال‌ها از بس کہ‌ خوش بین بوده‌ام،

هر کلاغۍ را کبوتر دیده‌ام!

وزن احساس شما ࢪا بارها،

با ترازو؎ خودم سنجیده‌ام.

بۍخیال سرد؎ آغوش‌ها؛

من بہ‌ آغوش خودم چسبیده‌ام!

من شما را باࢪها و باࢪها...

لا بہ‌ لای هر دعا بخشیده‌ام!

مقصد من نا کجا؎ قصه‌هاست،

از تمام جاده‌ها پرسیده‌ام.

مۍروم باواژه‌ها سر مۍکنم،

دامن از خاک شما بࢪ چیده‌ام.

من تمام گریہ‌هایم را شبۍ؛

لا بہ‌ لا؎ واژه‌ها خندیده‌ام!

شایَد یِه فَصلِ جَدید اَز مَن:)
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید