تا توانستم ندانستم چه سود چون که دانستم توانایی نبود:)))
به نام خودش♥️
خب انگار باید این پست حالت معرفی داشت!
اما الان قصد دیگه ایی دارم و احتمالا تو پست های بدی بگم که میخوام چیکار کنم! البته شاید بیربط نباشه که نمیدونم میخوام اینجا چیکار کنم.(موضوع و بحث اصلی نوشته??)
ولی خب ادب حکم میکنه که حداقل سلاام! بکنم.?
روزی یک ربع زمان زیادیه؟
روزی یک ربع از خودیه خودت دور شو از پیلهی تنت بیرون بیا تا شاید پروانه بشی???...
کارهای روزانت رو یادداشت کن و به چرایی آنها بیاندیش!
چرا امروز این کتاب رو خوندی؟
چرا اون کتاب رو خریدی؟
چرا ویرگول؟
چرا درس میخونی؟و هزار چراااا.
حتی اگر زندگی با معنایی داشته باشی اما باید مکرراً بازنگری کنی!به نوعی در دین هم اومده که محاسبهی نفس داشته باشی. اگر اینطور باشی که یکسری مسائل رو از روی عادت یا بعضاً تقلید انجام بدی یا ندی.دچار بحران بیمعنایی میشی! چراکه ما برای حرکت نیاز به محرک داریم.
"زندگی متشکل از رنج به همراه شادیست"
اگر مدام به چرایی فکر کنیم وسواس ذهنی میشه و از عملگرایی جلوگیری میکنه اگر هم از روی عادت انجام بدیم بعد از چند صباحی احساس تهی بودن میکنیم.(از اثرات امتحان ریاضی امروز?)
اگر جایی لازم بر تغییر دیدید اعمال کنید و باکی نداشته باشید تا زندگی تر و تازه بماند.
نه حالت وسواسی بر نفس و نه سالی یکبار تمیز کردن نفس!
اگر به چرایی کارامون فکر کنیم. درمیابیم و روغن کاریش میکنیم تا دیرتر،فرسوده نشه.
به امید نوشتهی بعدی♥️
خدا یار و نگه دار?