من فکر میکنم ما باید تو زندگی دیوونه بودن رو یاد میگرفتیم، باید یاد میگرفتیم مثل دیوونهها از هیچ چیز نترسیم و دست از تظاهر کردن برداریم و خودِ واقعیمون باشیم، باید یاد میگرفتیم بلندپرواز باشیم، به کمترینا قانع نباشیم، دنبال علایقمون بریم و اجازه ندیم حسرتی تو دلمون بمونه.
کاش میدونستیم که نباید شادیها رو تو لبخندی کوچیک خلاصه کرد، بلکه باید اونها رو فریاد زد.
نباید به بغضها اجازه بدیم که گلومونو بسوزونن، بلکه باید هر از گاهی طعم اشکو تجربه کنیم.
باید یاد میگرفتیم بیپروا دیوونه باشیم و از قضاوت بقیه نترسیم، باید انقدر عاقل میبودیم که دیوونگی رو انتخاب کنیم.
باید جسارت و قاطعیت داشتن رو یاد میگرفتیم.

من فکر میکنم تا به امروز خیلی از ما خودمون رو نادیده گرفتیم و برای خواستههامون ارزش قائل نشدیم، بخاطر خیلی از فکرها و حرفهای دیگران، حتی بعضی وقتها طبق خواسته و نظر اونها رفتار کردیم نه طبق میل خودمون، شاید دلیل بیانگیزگیامون تو بعضی شرایط همین بوده.
فرصت خطا کردن به خودمون ندادیم تا راه درست رو یاد بگیریم.
گاهی با خودم میگم ای کاش میتونستم زمان رو به عقب برگردونم، دلیلشم اینکه بتونم آدم موفقتری باشم از نظر خودم که حداقل، احساس رضایت بیشتری داشته باشم، بدون در نظر گرفتن حرفهای دیگران که هیچوقت منفعتی برای من نداشت، فقط مانعی بود برای رسیدن به یکسری از خواستهها و هدفهام.
درسته که هدف از زندگی ما آدما کشف و تجربس اما ما تو مرحلهی کشف موندیم و تجربهای نکردیم، چون ما رو با جملهی خواهی نشوی رسوا همرنگِ جماعت شو،
محدود کردن.
احتمالا یکی از دلایلش این بوده که به ما یاد ندادن، خودت رو تو الویت قرار بده، تا همیشه شاد باشی و از زندگیت لذت ببری جوری که دوسداری.

بعضی از ماها گاهی فراموش میکنیم که تا اخر عمرمون تنها کسی که به صورت تضمینی باهامون میمونه فقط خودمونیم.
اولین نفری که اگه ازش غافل بشیم و بهش رسیدگی نکنیم، تو دردسر میفته و زندگیش مختل میشه خودمونیم، اخه وقتی خودمون رو تو الویتِ اولِ زندگی قرار میدیم، هرچی خوبی و چیزای خوبی که دوسداریم رو به خودمون هدیه میدیم، اینجوری حال دلمون هم بهتر میشه،
وقتی حال دلمون بهتر بشه خواه نا خواه تو رفتارمونم تاثیر میذاره.

بنابراین باید خود دوستی رو تمرین کنیم و از کارایی که خوشحالمون نمیکنه یا برامون ارزشی نداره دوری کنیم.
خودمون رو نسوزونیم تا بقیه گرم بشن.
فایدهی هر کاری رو اول برای شخصِ خودمون در نظر بگیریم، وقت و عمرمونو بیهوده صرف چیزای الکی نکنیم.
میدونم اگر خیلیامون زودتر ازینا خودمون رو تو الویت قرار داده بودیم و به حال دلمون بیشتر توجه کرده بودیم، اوضاع بهتری داشتیم اما نباید فکر کنیم دیر شده، نه اصلا.

جسارتی که بتونه ما رو به اهدافمون نزدیک کنه خیلی کمک کنندس.
گذر زمان به من ثابت کرده دلیلی نداره تو زندگیم از همون روشی پیروی کنم که بقیه پیروی میکنن، لزومی نداره منم مثل اونا باشم.
اگر بخواهیم میتونیم اجازه ندیم هیچ عامل بیرونی محدودمون کنه یا بالو پرمون رو ببنده، چون باور داریم هدف از زندگی اینکه به بهترین نسخه از خودمون تبدیل بشیم.

بایرون کیتی شخصی به شدت افسرده بوده که متاسفانه دست به خودکشی هم میزنه، اما وقتی به درستی درک میکنه که چطور میتونه زندگیش رو تغییر بده، تونسته به تمام رنجهاش غلبه کنه، چیزی که اون درک کرده این بوده که وقتی افکار بد رو باور کنیم باعث ناراحتیمون میشه اما اگر به اونا اهمیت ندیم دیگه اذیت نمیشیم.
پس به امید اینکه همگی بتونیم خویشتن دوستی رو تو الویتِ اولِ زندگیمون قرار بدیم و با دلی خوش به سمت اهدافمون حرکت کنیم، تا احساس رضایت بیشتری از خودمون و شرایطمون داشته باشیم.