اماااان از این مردم فاضل و خردمند که با خودشان فکر میکنند توانایی اظهار نظر در هر موضوعی را دارند...
+ ای باباااا... الان باید در حیاط خوابگاه دانشگاه تهران مشغول خوردن فنجان قهوه ام باشم هااا....!!!
(الکی...انگار قبول شده ام مثلاً)
- پس چه شد که پنج ماه است در یک اتاق خودت را حبس کرده ای؟؟؟
هرچه پیش آمد چکیده اش این بود که در ذهن من دانشگاه را طوری جلوه دادن که انگار محیطی است برای اتلاف وقت و خوشگذرانی؛من که شصتم خبردار نبود که ای ساااده خیاااال!!! طرف چون خودش نتوانسته است وارد دانشگاه شود، میخواهد با جلوی تو را گرفتن حال خودش را خوب کند(:
اما خب،جلوی ضرر را هرجا بگیری؟؟؟ احسنت منفعت است.
شروع هرکاری سخت است.اما اگر کمی با کاری که شروع میکنیم،دست و پنجه نرم کنیم، متوجه می شویم که آنقدرها هم که می گویند،شروع،وحشتناک نیست!!!
اگر شما هم از آن دسته از افراد هستین که میگویند کنکور هنر دیگر چیست و خیلی آسان است و از این حرف ها، بهتان پیشنهاد میکنم تا ادامه این مطلب را نخوانید، چرا که میخواهم از تجربه خودم در این مسیر
پر پیچ و تاب برایتان بنویسم...
یادم است روزی که میخواستم شروع به خواندن کنم،فکر میکنم یک هفته مانده بود به شروع سال تحصیلی.
یک تماس با دوستم گرفتم تا کتاب هایش را از او امانت بگیرم.به همراه پسر دایی ام به خانه دوستم رفتیم و با دو کارتن کتاب به خانه برگشتیم):
خب اگر هنر خوانده باشید میدانید که اولین سوال تان این است که:
از کجا شروع کنم؟؟؟!!!
با هزار جست و جو در جاهای مختلف حدودا متوجه شدم که کارم قرار است از کجا استارت بخورد.
دروس عمومی را کم و بیش خبر داشتم که حذف شده است اما در مورد دروس تخصصی اطلاعی نداشتم.
درک عمومی هنر(یک غول بی شاخ و دم)،خلاقیت تصویری،خلاقیت نمایشی،خلاقیت موسیقی،ترسیم فنی،درک عمومی ریاضی و فیزیک و خواص مواد دروس تخصصی بودن که میدانستم قرار است امسال را با این رفقا بگذرانم...خیلی مرتب و قشنگ همه را دسته بندی کردم تا بتوانم راحت تر با آنها دسترسی داشته باشم.
حدودا تا آبان کم و بیش درس میخواندم.صبح ها به کتابخانه میرفتم و خیلی سخت با چندین کتاب و لپ تاپ شروع میکردم به خواندن درس ها.(بماند که همین حجم کتاب و لپتاپ کلی استرس و خرج روی دستمان گذاشت...)
آبان بود که خبرهایی برای حذف چهار درس از کنکور هنر به گوشم میخورد.از طرفی می شنیدم که ضریب ها تغییر کردن و زیرگروه ها حذف شدن و در آن موقع اصلا متوجه این صحبت ها نمی شدم.کم کم دچار یک بی انگیزگی شدم و با خودم گفتم که نمیتوانی با این شرایط کاری از پیش ببری.(شما خودت حساب کن برای خواندن یک درس،فقط یک درس باید علاوه بر لپ تاپ ام،چهار کتاب دیگر کنار دستم می بود تا بتوانم مطالب را کنار هم جمع آوری کنم.)
با دوستم که کتاب ها را ازش امانت گرفته بودم تلفنی صحبت کردم و شرایط را برایش توضیح دادم.پیشنهاد اش این بود که در این شرایط جای ریسک نداریم و باید در کلاس های کنکور شرکت کنی؛با توجه به اینکه در شهرمان کلاسی برای کنکور هنر وجود نداشت باید آنلاین در کلاس شرکت می کردم.این شد که با مشورت با خانواده تصمیم گرفتیم تا در کلاسهای آموزشی شرکت کنم که خیالمان راحت باشد.(الان که با شما صحبت میکنم حدودا کلاس ها رو به اتمام است...)
بگذارید بی مقدمه چینی خیالتان را راحت کنم .
کنکور هنر علاقه و پشتکار بسیار بسیار بسیار زیادی میخواهد.حداقل تجربه من تا به این لحظه می گوید که افرادی که علاقه و پشتکار ندارند نمیتوانند کمر این کار را خم کنند.چرا که دوستان زیادی را دیده ام که بعد از چند هفته خواندن بی خیال شده اند و یا با دیدن نتیجه بد یک آزمون نا امید شده اند و از مسیر کنار کشیده اند.
این مسیر پر از ابهام و سردرگمی است و باید یاد بگیرید با این مسئله کنار بیاید؛اگر مدام کارتان این باشد که از همه جا گله مند باشید و زمین و زمان را به هم بدوزید و به این و آن لعنت بفرستید، کاری از پیش نخواهید برد.
پس اگر روحیه ای مثبت اندیش و شخصیتی هدفمند و با پشتکار دارید،فکر میکنم میتوانید حداقل از این مسیر، لذت ببرید.
خب فکر میکنم برای بخش اول صحبت هامون کافی باشه،امیدوارم که تا اینجا براتون مفید بوده باشه.
ارادتمند،یوسف