قبل شروع: در قسمت قبل جدل رو تموم کردم. با استدلال آخرم، جدل تموم شد. از اون بعد، یا شورا بود یا هیچ. در این قسمت میبینید که من خواستم شورا کنم. اما اون دوستمون ترجیح داد بحث رو تموم کنه.
آدم متعصب دقیقا عین اون فیزیکدان مادهگرا عمل میکنه.
اگه یادتون باشه من ازش خواستم که بگه قبول داره بیگبنگ از اساس اشتباهه یا نه. جوابش این بود:
فیزیکدان:
«من طبق همان چیزی که گفتم، اشکالات بیگ بنگ را برایت میگویم، بقیهاش با خودت:
۱ - بیگ بنگ از توضیح طبیعت و حقیقت ماده تاریک و انرژی تاریک عاجز است. تاثیر آنها دیده میشود و وجود دارند، اما علت آن با بیگ بنگ توجیه نشده است.
۲ - مساله پادماده : بیگ نمیتواند بگوید که چرا در جهان اثری از پادماده نمییابیم.
۳ - علت بیگ بنگ : بیگ بنگ نمیتواند بگوید چرا در آن لحظهی خاص، بیگ بنگ رخ داده است.
۴ - بیگ بنگ برای توجیه یکنواختی دمای جهان، قائل به یک تورم اولیه است. اما نمیتواند در مورد فیزیک این دورهی تورم سریع نظر بدهد.
۵ - بیگبنگ در مورد سینگولاریتهی اولیهی جهان، پاسخی ندارد.
۶ - بیگ بنگ در مورد فلت بودن جهان پاسخ قانع کنندهای ندارد.
این گوی و این میدان، نظریهات را با این مشکلات محک بزن. کسی بیگ بنگ را کامل نپذیرفته است، فقط تا به اکنون، بهترین توجیه بوده است.»
من:
«الان برای انرژی تاریک و ماده تاریک توضیح دارم
در مورد ۶ هم توضیح دارم
مورد ۳ و ۴ و ۵ که اصلا با حذف بیگ بنگ، حذف میشن
در مورد ۲ بیشتر باید در مورد پادماده بدونم
نکته اینه: موارد 3 و 4و 5 شبه مسالهاند.
اینها زمانی مساله هستند که تو خیال کنی عالم یه نقطه آغاز داره و با یه انفجار بزرگ آغاز شده.
این ایده رو بذار کنار.
قبول کن عالم نقطه آغاز نداره. همیشه بوده. (در اصل فضا و زمان همیشه بودند. ماده پدید اومده. اما خب وقتی فضا و زمان همیشه بودند، پس عالم هم همیشه بوده.)
به محض اینکه قبول کنی عالم نقطه آغاز نداره، از شر اون مسائل خلاص میشی.
دیگه نیاز نداری حتی بهشون جواب بدی.
قادر میشی به این مسائل بخندی.
دقیقا مثل این میمونه که یه خورشیدمرکزی به تلاشهای یه زمین مرکزی برای تبیین مشاهدات برخلاف نظریه زمین مرکزی (مثل اینکه سیارات مستقیما دور زمین نمیچرخند) بخنده.
اما تو هنوز جواب این رو ندادی.
مسأله این نیست که بیگ بنگ یه نظریه هست که یه سری چیزها رو خوب توضیح میده اما ایراداتی هم داره. مشکل اینه که بیگ بنگ در اصول با نسبیت در تضاد به سر میبره. نسبیت میگه مرکز نداریم. اما مطابق بیگ بنگ، عالم مرکز داره. متوجه هستی؟ اصولی در تضادند. تو نمیتونی در فیزیکت دو تا اصل متناقض داشته باشی.
نکته اینه: نمیتونی بدون اینکه به تناقض بخوری، نسبیت رو با بیگ بنگ جمع کنی.
حالا قبول میکنی نمیشه بیگ بنگ و نسبیت رو با هم داشت؟»
قبل از اینکه جواب بده، خودم در کانال تلگرامم:
«نسبیت عام رو کامل فهمیدم.
اصل حرف اینه: ما هیچوقت با استفاده از حواس صرف قادر نخواهیم شد حقیقت مطلق رو بشناسیم.
نسبیت عام رد تجربهگراییه، رد هر نوع پوزیتیویسمیه.
نسبیت عام اینه.
در عالم مادی هر حرکتی نسبیه. یعنی چیزی که از منظر یکی حرکته، از منظر دیگری سکونه. به خاطر همین، با تکیه صرف بر حواس، در شناخت حقیقت اشتباه خواهیم کرد.
کسایی که فقط باید ببینند تا قانع بشن، هیچوقت به حقیقت نمیرسند.
چون نور پیامرسان خوبی برای عالم نیست.
اما یادمون باشه خود حرکت مطلقه.
این از منطق هگل میاد.
ما در عالم سکون نداریم. سکون به مرگ پدیده منجر میشه. با سکون فساد آغاز میشه. یعنی هر سکونی خودش یه حرکته.
پس حرکت مطلقه.
خود حرکت مطلقه. اما حرکات در مقایسه با هم نسبی هستند. چیزی که از منظر یکی سکونه، از منظر دیگری حرکته.
اما چون حرکت مطلقه، ما در نهایت قادر خواهیم شد تشخیص بدیم در مقایسه بین دو حرکت، کی حقیقتا ساکنه و کی متحرک.
اثباتش خیلی قشنگه.
بعدا منتشر میکنم.»
و بعد از فیزیکدان قصه خواستم ببینه نسبیت عام رو کامل فهمیدم یا نه. چون ایشون قبلا به من اتهام زده بود که نسبیت عام رو کامل نفهمیدم.
فیزیکدان:
«همهی مواردی که پرسیدهای قبلا در موردش نوشتهام کافیست داخل کانال عبارت را جستجو کنی: پادماده و نسبیت»
من:
«به نظرت این از نسبیت در میاد یا نه؟
به نظرت نسبیت رد هر نوع اثباتگرایی نیست؟»
فیزیکدان:
«نخیر
خود بیگ بنگ یکی از نتایج نسبیت است»
من:
«چطوری؟»
فیزیکدان:
«اگر تناقض در آنها میبینی یعنی یکی از آنها را کامل متوجه نشده ای»
من:
«من دارم از اصول پایه صحبت میکنم
بحث من اصولیه
من اصول رو فهمیدم
تو اصول رو نشناختی
اصول اقلیدس چی هستند؟ 5 تا چیز ساده»
فیزیکدان:
«من دیگر علاقهای به ادامهی این بحث ندارم
نگاه شما نگاه علمی نیست و با کلام قصد دارید بحث علمی را ادامه دهید که برای من جذابیتی ندارد»
من:
«کلام و علم چیه؟
پس بیا در مورد فلسفه علم بحث کنیم
ماهیت علم چیه؟
علم چطور پیش میره؟
چرا فکر میکنی علم طبیعت از علم ماوراطبیعت، مستقله؟
ماوراطبیعت، منطق عالمه
تو خودت یه منطق داری.
منطقت اینه که باید مشاهدهپذیر باشه.
تو خیال میکنی حقیقت رو باید با چشم دید. تو اسیر چشم ظاهری
هیچی نمیدونی
این حرف افتضاح بود.
اما تف بهش
تموم میکنم»
پ.ن 1:
چرا همهشون عین هم برخورد میکنند؟
کسی جوابش رو میدونه؟
پ.ن 2:
این بازی تا اینجاش سه نفره بود. از الان بع بعد میشه دو نفره.
اون شخصی که تا بحال اسمی ازش نبرده بودم، یکی از دوستانه که تقریبا از اولش تا الان با شورا کرده. تا الان اسمی ازش نبود. اسمش علی خاکپوره و از دانشگاه شریف، در رشته جبر یا شاید، هندسه فارغالتحصیل شده. این دوست خیلی بیشتر از اون فیزیکدان در پیشبرد این بحث نقش داشته.