آهای آيندگان، شما كه از دل توفانی بيرون میجهيد
كه ما را بلعيده است.
وقتی از ضعفهای ما حرف میزنيد
يادتان باشد
از زمانه سخت ما هم چيزی بگوييد.
به ياد آوريد كه ما بيش از كفشهامان كشور عوض كرديم.
و نوميدانه ميدانهای جنگ را پشت سر گذاشتيم،
آنجا كه ستم بود و اعتراضی نبود.
اين را خوب میدانيم:
حتی نفرت از حقارت نيز
آدم را سنگدل میكند.
حتی خشم بر نابرابری هم
صدا را خشن میكند.
آخ، ما كه خواستيم زمين را برای مهربانی مهيا كنيم
خود نتوانستيم مهربان باشيم.
اما شما وقتی به روزی رسيديد
كه انسان ياور انسان بود
درباره ما
با رأفت داوری كنيد!
«برتولت برشت»
همین کافیه.
اما بذارید اضافه کنم.
از هگل یاد گرفتم چطور با شخصیتهای تاریخی مواجه بشم.
برای مثال به تالس نگاه کنیم.
تالس به عنوان اولین فیلسوف شناخته میشه. حرفش چی بوده؟ اینکه جهان از آب تشکیل شده. همه چیز از آب میاد و در نهایت به آب تبدیل میشه.
با معیارهای امروز بخواهیم نگاه کنیم، نظریه بسیار سادهلوحانه و کودکانه است. حتی میشه گفت تالس بیشتر از اینکه فیلسوف باشه، فیزیکدان به حساب میاد.
اما تالس فیلسوفه و فیلسوف مهمی هم هست. چرا؟
چون تالس اولین نفری بود که اعلام کرد اصل این عالم یه چیزه. تالس پایهگذار فلسفه توحیدیه.
البته تالس اصل عالم رو آب میبینه، یعنی یه چیز مادی. تالس ماتریالیسته.
یعنی تالس ایرادات زیادی داره، اما وقتی میخواهیم به تالس نگاه کنیم، نباید روی ایراداتش دست بذاریم. در مورد تالس چیزی که مهمه اینه که گفت، «اصل عالم یه چیزه».
سالها طول کشید تا فلسفه و تفکر نوع بشر به پختگی برسه و در نهایت به این چیزی برسه که در هگل شاهدش هستیم (البته هگل کامل نیست، اما من ایراداتش رو برطرف میکنم).
یعنی احمقانه است اگه بخواهیم تالس رو بخاطر نگاه سادهای که به اصل عالم یا خدا داشته، مورد تمسخر قرار بدیم.
نوری هم همینه. نوری ایرادات زیادی داره و باید نقد بشه. اما احمقانه است اگه بخواهیم مثل دکتر علی رادان اینجوری تخریبش کنیم.
اما نوری مهمه، چون مفهوم جمهوری اسلامی از دل مشروطه مشروعه بیرون میاد.
اما بد نیست اینجا از یه تفاوت مهم بین قشر روشنفکر و قشر روحانی بگم.
این متن رو ببینید.
تاریخ ایران رو میشه بر اساس جنگ و جدال بین این دو قشر بررسی کرد.
در هر ماجرایی این دو قشر بودند و اثر گذاشتند. من به یه دلیل مشخّص با قشر روحانی همدلی بیشتری دارم. دلیل اینه که قشر روشنفکر همونی که بود، موند، اما روحانیت پیشرفت کرد.
یعنی چی؟ معتقدم در ماجرای مشروطه هر دو قشر در اشتباه بودند. هیچ طرفی نه مطلقا حق بود و نه مطلقا باطل.
روحانیت اما خودش رو حفظ و رفع کرد. روحانیت اصل و اساس خودش رو حفظ و عقاید باطلش رو کنار گذاشت. برای مثال، به تفاوت دیدگاه آقای خامنهای و نوری در مورد تحصیل زنان نگاه کنید. یا مثلا همین که نوری مخالف مجلس قانونگذاری بوده اما قوه مقننه یکی از قوای اصلی نظام جمهوری اسلامیه.
اما روشنفکرها هیچ تغییری نکردند.
یه مشت آدم خودباخته که مفتون رنگ و جلال ظاهری غرب شدند. نه غرب رو میشناختند و نه شناخت صحیحی از اسلام و جامعه خودشون داشتند. هنوز هم همیناند.
برای مثال به همین علی رادان نگاه کنیم:
ماری کوری، میوهی دنیای فهم بود و شیخ فضلالله نوری میوه دنیای جهل. (دکتر علی رادان)
شیخ فضل الله اما خود خود خود سرطان بود. که با هیچ پرتوی، ریشه و نسلش بیخ بر نمیشد. (دکتر علی رادان)
یه مشت کلیشه در مورد غرب. طرف نفهمیده غرب با استثمار به اینجا رسید. طرف نفهمیده در غرب علم در خدمت سرمایه است. طرف متوجه پیشرفت روحانیت نشده.
از همه بدتر اینه که نوع نگاهش هنوز هم حذفیه. یادمون باشه در ماجرای مشروطه این روشنفکران بودند که در عمل مخالف خودشون رو خفه کردند. این یکی هم خواهان حذف قشر روحانیته. یه ذره هم تغییر نکردند. هنوز همون خودباختهای که بودند هستند، هنوز هم ذرهای از اسلام شناخت ندارند
از همه بدتر اینه که ذرهای انصاف ندارند